گنجور

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۱ - داستان شاه کشمیر و پسر وزیرش

 

قضی الله امرا و جف القلم

و فیما قضی ربنا ما ظلم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۱ - داستان شاه کشمیر و پسر وزیرش

 

الناس مالم یروک اشباه

و الدهر لفظ و انت معناه

و الجود عین و انت ناظرها

و الناس باع و فیک یمناه

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۱ - داستان شاه کشمیر و پسر وزیرش

 

به چیزی که آید کسی را زمان

به نزد دلش تیر گردد کمان

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۲ - داستان هدهد و پارسا مرد

 

نیکخواهان دهند پند و لیک

نیکبختان بوند پند پذیر

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۳ - کلمات که بر دیوار کاخ افریدون نبشته است

 

رفتند یکان یکان فراز آمدگان

کس می ندهد نشان باز آمدگان

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۳ - کلمات که بر دیوار کاخ افریدون نبشته است

 

این جهان کشتزار آخرت است

هر چه کاری برش همان دروی

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۳ - کلمات که بر دیوار کاخ افریدون نبشته است

 

لا تبخلن بما ملکت و لا تکن

ما ساعد الامکان غیر جواد

فالجود یجبر کل نقص فاحش

و البخل یسترکل فضل باد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۳ - کلمات که بر دیوار کاخ افریدون نبشته است

 

از دوست به هر زخمی افگار نباید شد

ور یاد به هر جوری بیزار نباید شد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۴ - خاتمت کتاب

 

اکنون که در دیار تو ای پادشاه دهر

الظلم قد تواری و العدل قد کشف

عقرب سنان بیفکند و خارپشت تیر

ماهی زره نپوشد و بر گستوان کشف

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۴ - خاتمت کتاب

 

گر عنایت کند، نگهدارد

تن پشه ز خطفه خطاف

ور حمایت کند، بگرداند

تف خورشید از تن خشاف

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۴ - خاتمت کتاب

 

خسروا بنده را چو ده سالست

کی همی آرزوی آن باشد

کز ندیمان مجلس ار نشود

از مقیمان آستان باشد

بخرش پیش از آنکه بشناسی

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۴ - خاتمت کتاب

 

اطلعت شمس العدل فیها بعدما

اطفی سراج العدل ظلم ولاتها

امرت آیات الهدی فیها وقد

کاد الدجی یمحوا سنا آیاتها

هی سنه محموده احییتها

[...]

ظهیری سمرقندی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱

 

در امثال عجم گویند خسرو هم نکو داند

که روز اول و آخر نکو دارند مهمان را

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲

 

در انتظار عراقی لطایف خوش تو

بسا لطایف رازی که داد غصه مرا

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳

 

از کف ترکی چو ماه باده خور و باده خواه

چشمهٔ لب بی گیاه گوشهٔ خور بی حجاب

جان بستاند ز دل جزع وی اندر جفا

دل برباید ز جان لعل وی اندر عتاب

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴

 

شادم به غم تو گرچه شادی

در مذهب عاشقان حرام است

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۵

 

گرچه سوگند آن خوری کاکنون نکوتر دارمت

من نیم ز آن‌ها بحمدالله که باور دارمت

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۶

 

توحید چو آفتاب عریان شدنست

وز شبپره طبعان نه هراسان شدنست

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۷

 

فصل بهار وصل بتان اصل خرمی است

هرکس که زین دو شاد نباشد نه آدمی است

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۸

 

با دوستان وجود کنی آنچه می کنند

ور بوستان به تو بت نو در بهار داد

اثیر اخسیکتی
 
 
۱
۱۴۵
۱۴۶
۱۴۷
۱۴۸
۱۴۹
۷۷۰