فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۳ - اوضاع داخله
ای آنکه تو را به دل نه شک است و نه ریب
آگاه ز حال خضر و چوپان شعیب
خوش باش که گر خبر به طوفان ندهند
هر روز بگیرد خبر از مخبر غیب
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۱۰۹ - این اشعار شیوا اثر طبع شاعر گرانمایه اقا احمد حشمتزاده شیرازیست
هشتند از آن روز که بنیاد سخن
دادند سخنوران بسی داد سخن
بودند بدور خویش هر یک استاد
در دورهٔ ماست حشمت استاد سخن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - قطعه
هرجا که بپاست طرفه کاخی مردم
پرسند ز یکدگر که این منزل کیست
من نیز در آن خیره بمانمام ا
حیرانم از اینکه خشتش آیا گل کیست
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲
ای لطف تو بگشوده بمن باب عطا
ناگفته و گفته حاجتم کرده روا
حاجات دگر کنون مرا در نظر است
بنمای روا به حرمت آل عبا
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷
با شانه شبی بگفتم ای عقده گشا
چون شد که شدی ز قید آن طره رها
گفتا که به کار غیرهمت کردم
یعنی که گره گشودم از کار صبا
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱
شد دور چو از نظر غبار من و ما
آن یکه سوار ناگهان شد پیدا
یعنی که شدیم نیست و اندر همه جا
دیدیم خدا هست خدا هست خدا
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
یا شاه نجف ببین من حیران را
محروم مران ز درگهت مهمان را
این شاه تو میزبان خوان ملکی
اطعام کن این گدای سرگردان را
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴
ای مظهر کل هویت یزدان را
ای مهر تو گوهر صدف ایمان را
از چنگ سگ نفس رها ساز مرا
آنسان که ز شیر حضرت سلمان را
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹
گر وعده بهشت یا جحیم است تو را
از روز جزا نه جای بیم است تو را
چون خلقت خلق روی اصل کرم است
خوش باش که کار با کریمست تو را
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
ای آنکه به هر نفس هوائیست تو را
بر کردهٔ نیک و بد جزائیست تو را
هریک نفس افزوده شود بر عمرت
هشدار که آن عمر جدائیست تو را
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸
ای دوست بجان مایلم اکرام تو را
احسان شمرم دعا و دشنام تو را
ناکامی من اگر که کام دل تست
ناکامی خویش خواهم و کام تو را
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶
ای مهر تو کیش و عشق تو مذهب ما
در راه طلب تو آخرین مطلب ما
بیروی تو خورشید نهان گشته بابر
باز آی که یکسان شده روز و شب ما
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
ای نفْس من ای همیشه مایل به ذنوب
تا چند کنی ز مردمان ستر عیوب
گر زیرک و صاحبفن و صاحبهنری
رو ستر عیوب کن ز علام غیوب
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲
بیماری خود دوش نمودم به طبیب
گفتا بود این درد ز هجران حبیب
گفتم که علاج آن چه باشد گفتا
یا وصل حبیب توست یا خون رقیب
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴
دانی چه بود حاصل اخبار روات
آید چه بکف ز عقل و نقل و آیات
ایمان که تو را میدهد از کفر نجات
و آن مهر علیست بر محمد صلوات
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
از مطلع هستی و ظهور ذرات
تا مقطع عالم و قیام عرصات
یک یک ز لسان جمله موجودات
بر عارض پر نور محمد صلوات
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
حقا که علی بحق بود مظهر ذات
زیرا که ز حق ظاهر از او گشت صفات
چون ذات و صفات عین یکدیگر شد
اظهار صفات ذات را کرد اثبات
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
ای نام تو جان بخشتر از آب حیات
محتاج تو خلقی به حیات و به ممات
از بعثت انبیا و ارسال رسل
مقصود تو بودی به محمد (ص) صلوات
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶
میآمد و شهد از لب خندان میریخت
میرفت و بدل تیر ز مژگان میریخت
از حسرت موی و روی خود خونجگر
از دیدهٔ کافر و مسلمان میریخت
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷
از شمع بشب آتش سوزان میریخت
پروانه به پیش قدمش جان میریخت
وین طرفه که شمع عاشق خود میسوخت
وز غصهٔ او اشک بدامان میریخت