فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۸
امروز که گشته هر غمینی دلخوش
وز مقدم نوروز جهان مینووش
تبریک صمیمانه خود را طوفان
تقدیم کند به توده زحمتکش
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۹
با کجروی خلق جعلق خوش باش
با کشمکش گنبد ازرق خوش باش
دی با سیه و سفید اگر خوش بودی
امروز به کابینه ابلق خوش باش
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۰
ای دوست به فکر جنگجوئی کم باش
در صلح عمومی علم عالم باش
با هر که زنی لاف محبت یکروز
مردانه و ثابت قدم و محکم باش
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۱
از درد و غم زمانه افسرده مباش
وز کجروی سپهر آزرده مباش
ور گردش آسمان زمینت بزند
چون مردم سرگشته کله خورده مباش
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۲
در بیشه دهر، شیر با دندان باش
هم پیشه پنجه هنرمندان باش
گر شام کند خار چمن خون به دلت
چون غنچه صبحدم دمی خندان باش
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۳
ای خامه راست رو حقیقت جو باش
با خوردن خون دل حقیقت گو باش
گر سر ببرندت ز حقیقت گوئی
با دشمن و دوست یک دل و یکرو باش
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۴
در پای گلی شبی نهاده سر خویش
دادم به چمن آب ز چشم تر خویش
آنگاه چو مرغ در قفس، با اندوه
کردم سر خویش را بزیر پر خویش
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۵
تنها نه منم غمین برای دل خویش
کس نیست که نیست مبتلای دل خویش
آن را که تو شادکام می پنداری
او داند و درد بی دوای دل خویش
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۶ - یعنی کشک
ای آنکه ز جود تست دریا در رشک
افلاک همی گرید و میریزد اشک
اولاد بنی آدم و با این همه جود
شرمنده احسان توام یعنی کشک
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۷
چون عامل ماضی است منصورالملک
در داخله قاضی است منصورالملک
ملت زهر آن شقی که ناراضی بود
دیدیم که راضی است منصورالملک
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۸
از یک طرفی مجلس ما شیک و قشنگ
از یک طرفی عرصه به ملیون تنگ
قانون و حکومت نظامی و فشار
این است حکومت شتر گاو پلنگ
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۹
آن رند دغل بازگه با مکر و حیل
با لفظ قرارداد، می کرد جدل
دیدی که چسان عاقبت اندر مجلس
بگرفت قرارداد، ناطق به بغل
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۰
کابینه اگر بود ز بحران تعطیل
دیروز به مجلس آمد و شد تشکیل
اما به رئیس الوزرا یک دو نفر
آخر ز فشار وکلا شد تحمیل
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۱
دیو مهیب خودسری، چون ز غضب گرفت دم
امنیت از محیط ما، رخت ببست و گشت گم
حربه وحشت و ترور، کشت چو میرزاده را
سال شهادتش بخوان «عشقی قرن بیستم »
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۲ - درباره قوامالسلطنه و وثوقالدوله
بدبختی ایران ز دو تن یافت دوام
این نکته مسلم خواص است و عوام
آن دولت انگلیس را بود وثوق
این سلطنت هنود را هست قوام
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۳
چندی ز هوس باده پرستی کردم
می خوردم و از غرور مستی کردم
چون پای امیدواریم خورد بسنگ
دیدم که عبث دراز دستی کردم
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۴
هنگام جوانی به خدا پیر شدم
از گردش آسمان زمینگیر شدم
ای عمر برو که خسته کردی ما را
وی مرگ بیا ز زندگی سیر شدم
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۵
عمری به هوس گرد جهان گردیدم
از دشمن و دوست خوب و بد بشنیدم
سرمایه زندگی همین بود که من
با دیده بسی ندیدنیها دیدم
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۶
یک چند گرفتار خطر گردیدم
با گفتن حق گرد ضرر گردیدم
گوش شنوا نداشت کس، گشتم گنگ
فریاد ز بسکه بود کر گردیدم
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۷
من حسرت آب زندگانی نخورم
وز خوان جهان جز کف نانی نخورم
چون زندگیم غم جهان خوردن بود
مردم که دگر غم جهانی نخورم