فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۸
ای دسته پابند هوی رحم کنید
بر مردم بی برگ و نوا رحم کنید
مستأجر اگر بنده مزدور شماست
بر حالت او بهر خدا رحم کنید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۹
تا چند به جور و ظلم تصمیم کنید
در کیسه خویشتن زر و سیم کنید
هر منفعتی که حاصل مملکت است
خوبست که عادلانه تقسیم کنید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۰ - درباره دولت مستوفیالممالک
بیمهری اگر با من شیدا نکنید
یا کینه دیرینه هویدا نکنید
با این همه عیب بهتر از مستوفی
بیشبهه در این محیط پیدا نکنید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۱
یاران ز می غرور، مستی نکنید
چون پای دهد دراز دستی نکنید
اکنون که شدید «سوسیالیست » مآب
خودخواهی و اشراف پرستی نکنید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۲
ای توده بی صدا خموشی نکنید
بر پرد دریده پرده پوشی نکنید
از مرتجعین پول بگیرید ولیک
در موقع رأی خودفروشی نکنید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۳
ای دوده جم قیام یکباره کنید
بیچارگی عموم را چاره کنید
زنجیر اسارتی که در پای شماست
خوبست بدست خویشتن پاره کنید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۴
قمری سخن از سرو چمن می گوید
بلبل غم دل به گل چو من می گوید
این هر دو زبانشان یکی نیست بلی
هر کس به زبان خود سخن می گوید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۵ - سردار سپه
اسرار نهفته گر نگفتی بهتر
وین راز نگفته گر نهفتی بهتر
کز بهر زمامدار امروزی نیست
سرمایهای از پوست کلفتی بهتر
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۶ - در مورد رأی اعتماد مجلس به دولت قوام
ای سست عقیده، سخت شادی دیگر
خرسند ز رأی اعتمادی دیگر
خواهی چو برادرت مهیا سازی
از بهر وطن قراردادی دیگر
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۷
ای غافل نشناخته زنگی از حور
وز جهل نداده فرق ظلمت از نور
عالم همه پر صدا ولی گوش تو کر
دنیا همه با ضیا ولی چشم تو کور
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۸ - در انتقاد از دادگستری
این خانه ویرانه که تا نفخه صور
چون جغد کند در آن نشیمن منصور
عدلیه بود به اسم و ظلمیه به رسم
بر عکس نهند نام زنگی کافور
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۹
از بهر مجازات و مکافات وزیر
قانع نشوم به نفی و اثبات وزیر
این است که از پارلمان باید خواست
بگذشتن قانون مجازات وزیر
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۰
ای مرد جوان، تجربه از پیر بگیر
در دست یلی قبضه شمشیر بگیر
حق تو اگر در دهن شیر بود
با جرأت شیر از دهن شیر بگیر
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۱ - در مورد انتخابات
صندوق دهن بسته درش چون شد باز
افکند میان این و آن غلغله باز
آراست فقط طایر اقبال و همه
گویند به فرق ما نشیند این باز
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۲ - درباره شکست قیام خیابانی
طوفان بشنو چو نی، نوای تبریز
وز دیده ببار خون برای تبریز
تا جبهه نای و قامت چنگ چو نی
کن ناله برای نینوای تبریز
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۳
دهقان پسر کارگری کهنه لباس
آمد پی دعوتم ز شب رفته دو پاس
با پای برهنه راضی از دست و چکش
با فرق شکسته شاکر از بازو داس
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۴
گل نیست دلم که رنگ و بو خواهد و بس
در باغ چو من نام نکو خواهد و بس
با خاک نشینی نکند ناله و آه
از دولت اشک آبرو خواهد و بس
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۵
در مملکت انقلاب می باید و بس
وز خون عدو خضاب می باید و بس
خواهی تو اگر شوی موفق فردا
امروز دگر شتاب می باید و بس
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۶
شهزاده آزاد چو شد حارس فارس
خونریزی و اغتشاش شد جالس فارس
بس تاخت به فارس از ره جور فرس
ای وای به فارسی از این حارس فارس
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۷
ای دل تو همیشه راه حق پوی و مترس
با مسلک حق رضای حق جوی و مترس
کن پیشه خویش پاکی و چون طوفان
با داخله و خارجه حق گوی و مترس