فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۸
گر عامل جور حاکم ما نشود
در عدلیه ظلم حکمفرما نشود
حکمی که بود بر له یکمشت ضعیف
تا دست قوی قویست اجرا نشود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۹
هرگز به هما، بوم برابر نشود
با بلبل باغ، زاغ همسر نشود
از حمله یک طایفه بی ایمان
این مؤمن سالخورده کافر نشود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۰
تا جرأت و پشتکار توأم نشود
شیرازه کارها منظم نشود
گیرم نشد این بنای ویران آباد
بی شبهه از این خرابتر هم نشود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۱
فکری که سقیم گشت سالم نشود
محکوم بحکم غیر حاکم نشود
گر داد کنی وگر نمائی فریاد
آن خائن خود پرست خادم نشود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۲
ثروت سبب وحی سماوی نشود
با فقر و غنا قطع دعاوی نشود
هرگز نشود بین بشر ختم نزاع
تا قیمت اوقات مساوی نشود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۳ - مخالفت با احمدشاه و ولیعهد او
پولی که ز خون خلق آماده شود
صرف بت ساده و بط و باده شود
افسوس که دسترنج یک مشت فقیر
چون جمع شود حقوق شهزاده شود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۴
آن اهل خطا که با خطاکار نمود
با کار خطا شبهه در افکار نمود
بر رغم مدافعین بیگانه پرست
آخر به خطای خویش اقرار نمود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۵
روزی به نبرد صف شکستن باید
بر خصم ره فرار بستن باید
روز دگری بقصد یک حمله سخت
از موقع خود عقب نشستن باید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۶
با پاک دلان پاک نهادی باید
از مختلسین قطع ایادی باید
یا آنکه ز ورشکستگی باید مرد
یا چاره فقر اقتصادی باید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۷
گر ما و تو را دفع اعادی باید
وز دشمن خود قطع ایادی باید
با خصم قوی به حالت صلح و صفا
آماده جنگ اقتصادی باید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۸
از سنگلج آوای غم اندوز آید
بانگ خشنی ولی دل افروز آید
یک لحظه در آن حوزه اگر بنشینی
صد مرتبه فریاد جهانسوز آید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۹
بس ناله جغد غم در این بوم آید
نشگفت اگر فر هما شوم آید
یک لحظه اگر کسی کند باز دو گوش
از چار طرف صدای مظلوم آید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۰
اوضاع نجومی چو به تقویم آید
این جمله برجسته به تنظیم آید
کز جانب کابینه امروزی ما
از روز نخست بوی ترمیم آید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۱
از سطح افق شعله گلگون آید
وز رنگ شفق ترشح خون آید
یک پرده بسیار مهمی بالاست
تا از پس این پرده چه بیرون آید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۲
از چیست که باد فتنه انگیختهاید
وین رشته اتحاد بگسیختهاید
ای دسته کهنهکار افسونگر رند
گویا که دگر طرح نوی ریختهاید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۳ - در رفع توقیف روزنامه طوفان
طوفان که ز توقیف برون میآید
جان در تن ارباب جنون میآید
زین سرخ کلیشه کن حذر ای خائن
اینجاست که فاش بوی خون میآید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۴
ای مجلسیان دگر چه رنگی دارید
در حمله شتاب یا درنگی دارید
دیشب زده اید تیغ خود را صیقل
امروز مگر خیال جنگی دارید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۵
اول بخطا پیشه مماشات کنید
قانع چو نشد خطایش اثبات کنید
اثبات چو شد خطا بحکم قانون
بر کیفر آن خطا مجازات کنید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۶ - نمایشگاه امتعهٔ داخله
گویم سخنی اگر که تصدیق کنید
آن را به جوان و پیر تزریق کنید
روزیست که صنعتگر ایرانی را
از راه خرید جنس تشویق کنید
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۷
خیزید و چو شیر شرزه اقدام کنید
خفتان پلنگ زیب اندام کنید
هرجا نگرید گرگ خونخواری را
با حربه انتقام اعدام کنید