صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - قطعه
یک بنده تمام عمر خود را
ره با قدم غنای پوید
وز خالق و خلق بهرام ساک
پیوسته ره فرار جوید
یک بنده ز فرط احتیاجات
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶ - قطعه
این قدر ای توانگر مفشارنای مسکین
میترس از آنکه زین نای ناگه نوا برآید
دوران اگر بکامت باشد مباش غره
بس دورها بسر شد این دور هم سرآید
از پاره آستینا بنما حذر که روزی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - قطعه
بر این سرا چه فانی مبند دل زنهار
که پل برای عبور است نی برای قرار
براستی که فلک راست کجروی عادت
که دیده راستی از این سپهر کجرفتار
نیامده است و نیاید کسی در این عالم
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - قطعه
مبر رشک بر آنکه او را ملک
پیامتحان کرد روزی بلند
چه بسیار کس را که این گنج نهاد
فرا بردام روز و فردا فکند
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹ - قطعه
این شنیدی که نکته پردازی
پی تحقیق با ظریفی گفت
چیست شیرینتر از عسل گفتا
اگر آید بدست سرکهٔ مفت
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - قطعه
بود قرآن کتابی پای تا سر
کلام ایزد علام ذوالمن
دو عالم یک ورق کانرا دورویست
همه معنای آن آیات متقن
چو این یکرو که خواندی صدق دیدی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱ - قطعه
دریغ کان هنر اوستاد ما شیدا
که در فضائل او عقل مات و حیرانست
جدا شد آن گل باغ ادب ز ماورواست
چو زلف سنبل اگر حال ما پریشانست
بصورت ار چه ز ما رخ نهفت در معنی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲ - قطعه
یکی را گه و بی گه اندر سرای
بسرقت همی رفت مال و منال
بر آورد دیوار خانه به ابر
نبود ایمن از دزد در عین حال
کسی گفتش این دزد در خانه است
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳ - قطعه
اگر بکار تو افتد گره ز بازی چرخ
غمین مشو که گشایش ز بعد بستگی است
دل شکسته بیار و ببین درستی کار
که هرچه هست درستی در این شکستگی است
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴ - قطعه
حرمت دهقان بود لازم اگرچه بنده را
آنکه جانش میدهد البته نانش میدهد
لیک دهقان در میان خلق دست اول است
از خدا میگیرد و بر بندگانش میدهد
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵ - قطعه
گهی بفقر شویامتحان گهی به غنا
در این دو مرحله بیم زوال ایمانست
مباد آنکه ز احوال خود شوی غافل
که این دو وقت زمان خروج شیطانست
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶ - قطعه
به هر چیز مهرت فزونتر بود
همان را پرستش کنی هرچه هست
چو مهرت به دنیا ز حق بیش شد
تو دنیاپرستی نئی حقپرست
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۷ - قطعه
آنکوست به شط چو بط شناور
وانکس که بدست و پای غرق است
این هر دو زنند دست و پا لیک
یک زندگی و هلاک فرق است
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۸ - قطعه
عمارتی که بنا کرد خواجه همچو بهشت
ز کف بهشت و مکان در دل مغاک گرفت
چو نیک بنگری او نیز همچو قارون شد
خود و دراهم او را تمام خاک گرفت
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹ - قطعه
همیشه رسم جهانست اینکه نعمت را
قدر دهد بتو آنکه قضاش برباید
تو پیش از آنکه ز دستت رود بر آن زن پای
که چون رود ز کفت بر تو سخت ننماید
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۰ - قطعه
هست ثابت که اهل عرفان نیست
هرکه ثابت به عهد و پیمان نیست
شرط ایمان درستی قول است
هرکه را قول نیست ایمان نیست
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱ - قطعه
ای همه باد و خاک و آتش و آب
چه عجبگر تو را تعب باشد
تو که از پای تا سر اضدادی
بیتعب بودنت عجب باشد
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲ - قطعه
خون که افسرد چه نفعش ز عناب رسد
تشنه چو نمرد چه حاصل که بدو آبرسد
موقعیت مده از دست که سودی ندهد
نوش دارو که پس از مرک بسهراب رسد
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۳ - قطعه
گر ندانی چیست تمثال حرام اندوختن
بایدت از شغل شماعی مثال آموختن
گر هزاران سال شماعی نماید شمع جمع
عاقبت آن شمعها باشد برای سوختن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - قطعه
گنج منست نیروی من بهر کسب و کار
بر گنج پادشاه دهد مایه گنج من
ونجی ز دست من بکسان کی رسد که حق
گسترده است خوان من از دسترنج من