وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۳ - در مطایبه
هرگز آن راحتم نخواهد شد
کان نگار از خمار مینالید
خفته در روی و چاکری مشفق
پشت او را بناز می مالید
کیر اندر میان شلوارم
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۴ - خطاب بملک اتسز
دانی ، شها ، که دور فلک در هزار سال
چون من یگانه ای ننماید بصد هنر
گر زیر دست هر کس و ناکس نشانیم
اینجا دقیقه ایست ، شناسم من این قدر
بحرست مجلس تو و در بحر بی خلاف
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۵ - در صنعت مقلوب
راز تو با خدای سخت نکوست
زین قبل هست کار خصم تو زار
رأی عالیت را بحل و بعقل
هست تأیید آسمانی یار
راغ و باغ مخالف جاهت
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۶ - در حق نجم الدین
سوار فضلی ای نجم دین و می سازد
زمانه ساعد جاه ترا ز فخر سوار
یسار برده فراوان یمین مادح تو
از آن گزیده یمین و از آن خجسته یسار
نگار یافته از خط تو صحیفه عقل
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۷ - در حق ضیاء الدین عراق وزیر
ایا خوب سیرت وزیری ، که ملک
ندیدست مانندهٔ تو وزیر
عراقی بنام و بود با سخات
خراج عراق و خراسان حقیر
مطیع مثالت وضیع و شریف
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۸ - در مدیحه گوید
چاکران تو گه رزم چو خیاطانند
گرچه خیاط نیند ، ای ملک کشور گیر
بگز نیزه قد خصم تو می پیمایند
تا ببرند بشمشیر و بدوزند بتیر
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۹ - در حق مؤتمن الدین امین الملک
ای فخر عصر، مؤتمن دین ، امین ملک
در دل ترا ز آتش انده مباد سوز
با سور و پا سروری و تا هست روزگار
بی سور و بی سرور مبادات هیچ روز
مجروح باد سینهٔ پر کینهٔ عدوت
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۰ - در مدح عمر بن عبدالعزیز
دو عمر آورد پیدا روزگار
هر دو را نام پدر عبدالعزیز
آن عمر را عدل بود آیین و رسم
این عمر را عدل هست و علم نیز
آن عمر مر ظالمان را کرد قهر
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۱ - در حق شمس الدین
بزرگوار جهان ، شمس دین ، بزرگ کریم
تویی ، که هست به تو بیضهٔ هدی محروس
رفیع قدر ترا آفتاب برده سبق
عریض جاه تو بر روزگار کرده فسوس
به یک نظر تو ببینی هزار علم دقیق
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۲ - در حق امیر زنگی حبش
صفدری ، که از هنر اوست معالی دلخوش
دولت افگنده بدرگاه رفیعت مفرش
میر زنگی حبش ، آنکه حسامش کردست
روز اعدا بسیاهی چو رخ زنگ و حبش
شیر مردی ، که چو بیرون کند از ترکش تیر
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۳ - در حق شمس الدین
گزیده شمس دین ای از نهیبت
شده حال بداندیشان مشوش
کشیده بر سرت تأیید سایه
فگنده بر درت اقبال مفرش
بدست باس تو چون موم آهن
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۴ - در معارف
از خدمت مخلوق باز کش
ای نفس عنا کش ، عنان خویش
تا سیر شوی تو ز نان او
سیر آمده باشی ز جان خویش
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - در حق شمس الدین
شمس دین ، کدخدای خاص ملک
ای درت کعبهٔ عوام و خواص
رأی تو گنج عقل را گنجور
طبع تو بحر فضل را غواص
چرخ در خمت تو با رغبت
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۶ - نیز در حق شمس الدین
شمس الدین ای ز فیض مکرمتت
شده اطراف دشت همچو ریاض
تویی از روی قدر آن جوهر
که ترا هست نه فلک اعراض
چشم حق را ز خط تست سواد
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۷ - هم در حق شمس الدین
ایا ثنای تو بر جملهٔ خلایق فرض
کم از بزرگی تو آسمان به طول و به عرض
تو شمس دینی و بر شمس آسمان گشتست
نماز بردن سوی در رفیع تو فرض
امید رزق ز دیوان جود تو دارد
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۸ - نبز در حق شمس الدین
ای شمس دین ، نظام معالی ، جمال ملک
ای زیر پای قدر تو گردون شده بساط
طبع تراست از ستم و بخل اجتناب
رأی تراست با کرم و عدل اختلاط
حساد از خلاف تو در قبصهٔ عنا
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۹ - هم در حق شمس الدین
اجل شمس دین ، ای بچشم عنایت
شده حال آزادگان را ملاحظ
نه ایام را جز شعار تو زینت
نه اسلام را جز جوار تو حافظ
بر جود تو ما حضر جود حاتم
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۶۰ - هم در حق مجدالدین نجیب الملک یوسف
دیار بلخ چون مصرست خرم
بمجدالدین نجیب الملک یوسف
خداوندی ، مه خصمش را ز نیکی
نصیبی نیست جز رنج و تأسف
بزرگی را بجاه او تفاخر
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۶۱ - د رحق شمس الدین
ای شمس دین و دولت ، ای صدر شرق و غرب
ای از همه خصال بدی گوهر تو پاک
احباب را ز مایدهٔ جود تو حیات
حساد را ز صاعقهٔ سهم تو هلاک
از عزم نافذ تو ربوده نفاذ باد
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۶۲ - نیز در حق شمس الدین
ای صدر شرق و غرب خداوند شمس دین
خصم ترا مباد ز انده فراغ دل
آثار شکر تو فضلا را غذای روح
انوار مهر تو عقلا را چراغ دل
در مجلس تو هست مرا رحمت روان
[...]