وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۳ - در مدح امیر داد مرضی
ای مرتضی نیابت سلطان شرق را
منسوخ کرده صدق تو آیات زرق را
هستی امیر داد بشرق و بغرب و هست
از داد تو نظام چه غرب و چه شرق را
با فکرت تو هیچ ضیا نیست شمس را
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴ - در مرثیۀ نصرة الدین اتسز
ز مرگ شاهزاده نصرة الدین
نه دل را ماند قوت ، نه زبان را
جهانی بود در انواع مردی
که داند مرثیت گفتن جهان را؟
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵ - در مرثیۀ جمال الدین یوسف
از وفات جمال الدین یوسف
مندرس شد رسوم فضل و ادب
صد هزاران هزار عالم و علم
در دو گز خاک رفت ، اینت عجب
رفت شخصی ، که بود سیرت او
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۶ - در حق شمس الدین وزیر
ای شمی دین جمال تو اصل سعادتست
درگاه فرخ تو سپهر سیادتست
هم عفو احتمال ترا رسم سیرتست
دور سپهر هست چنان کت ارادتست
من عاجزم ز گفتن مدحت ، که مدح تو
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۷ - نیز در حق شمس الدین وزیر
ای شمس دین ، امیر تویی بر مراد دل
و آنکس که دشمن تو ، اسیر حوادثست
تو واحد جهانی و ثانی آفتاب
و اسلام را سعادت تو عهد ثالثست
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸ - در حق تاج الدیز وزیر
تاج دولت ، تویی که بر سر چرخ
خاک پای شریف تو تاجست
خاک تو در علو چو گردونست
صدر تو در شرف چو معراجست
هنر از طبع تو بتعظیمست
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹ - در مدح امام حمیدالدین ابوبکر بن عمر محمودی
حمیدالدین ، در انواع محامد
که از مادر نظیر تو نزادست
ره آزادگی خلقت نمودست
در فرزانگی طبعت گشادست
تویی گردون فراز دهر و در دهر
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۱۰ - در حق ملک نیمروز
نه من از آسمان گردنده
خدمت تو بجان طلب کردست ؟
تا تو اشعار من طلب کردی
روح در قالبم طرب کردست
خاصه ، آن خسروی که چرخ بلند
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۱۱ - در حق اتسز خوارزمشاه
تویی ، شاها ، که از مهر و زکینت
ولی را عید و دشمن را وعیدست
بعیدت تهنیت گفتن نیارم
که خود سرتاسر ایام تو عیدست
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۱۲ - در عشق گوید
آه ! از عشق بی کران ، کین عشق
همه رنج دلست و دردسرست
خبر درد من به عالم رفت
ای دریغا ! که یار بی خبرست
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۱۳ - دربارۀ ادیب صابربن اسمعیل ترمذی
صابر، ای چون صبر ذات تو گزیده نزد عقل
تا نپنداری که در هجرت دل من صابرست
هست چندان آرزوی تو مرا ، کز وصف آن
هم کتابت عاجزست و هم عبارت قاصرست
عقل من مغلوب و شوق طلعت تو غالبست
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۱۴ - ترجمه از شعر تازی
هست ابوبکر پخته در دانش
لیک در عهد و در وفا خامست
با هر آن کس که دوستی دارد
غایت آن ز صبح تا شامست
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - قطعۀ مصنوع
بعلم نظیرش نیابی بهمت
بگیتی مثالش نیابی بحکمت
مقدم بدانش ، ممیز ببخشش
مظفر بکوشش ، موفر بخدمت
ز زمزم حلاوت چشاند بسیرت
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۱۶ - در حق شمس الدین محمد وزیر
تاج اسلام شمس الدین ، گشتست
خاک صدر تو آسمان را تاج
تحفه داده ترا عنایت حق
سیرت و نام صاحب المعراج
هست عزم ترا مضای حسام
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۱۷ - در حق شمس الدین ابو الفتح
شمس دین ، صورت ، بو الفتح
ای در فضل بر دلت مفتوح
ای تو شیر و غابروز مصاف
وی تو ابر سخا بوقت صبوح
از تو ایام را هزار شرف
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۱۸ - دربارۀ ملک اتسز
شاها ، خدایگانا ، آنی که لحظه ای
از بیم خنجر تو نیارد غنود چرخ
در روزگار دولت تو همچو ماتمی
پوشد ز هیبت تو لباس کبود چرخ
تا رفت جز براه وفاقت نرفت ماه
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۱۹ - در حق مجد الدین صاحب وزیر
صاحب ، ای فاضلی ، که از دانش
بندهٔ تست صاحب عباد
همت تست پیشوای علوم
فکرت تست مقتدای رشاد
همه محض محامدی و شرف
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - مقطع
آوخ ! آوخ ! وای وای و درد درد!
دل ز درد آزاد داری روی زرد
از رخ زردم روان و ز دل روان
وز روان زی دل روان آزار و درد
دور دارد آرزوی دل ز دور
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۲۱ - خطاب بپادشاه
خسروا ، چرخ با عنایت تو
دل اهل هنر نیازارد
دست بر آسمان برد هر کو
پای در خدمت تو بفشارد
بنده روزی که پیش تو نبود
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - در حق جمال الدین وزیر
ای فخر جهان ، جمال دولت
آفاق بتو جمال دارد
گردون ، که بروست مطلع سعد
دیدار تو را بفال دارد
هر اهل هنر ، که در جهان هست
[...]