گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴۴

 

گر تو یادم کنی و ور نکنی

من ز اخلاص کم نخواهم کرد

دسترس نیستم ببد عهدی

ور بود نیز هم نخواهد کرد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴۵

 

گرم گردون گردان چند روزی

بسر ز آنسان که میباید نگردد

طمع زو نگسلم یکبارگی هم

برینسان بعد ازین شاید نگردد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴۶

 

گر کم به درت آیم معذور همی دارم

کان را که بسی بینند هجرش ز خدا خواهند

باران چو پیاپی شد گردند ملول از وی

وانگه که نبارد هیچ وصلش به دعا خواهند

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴٧

 

گر بمثقال ذره ئی بد و نیک

آورد فعلت از عدم بوجود

در قیامت جزاش خواهی یافت

پس ببین تا چه میکنی محمود

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴٨

 

گر چه فرزندان جسمانی سه چارم هست لیک

از حیات و موتشان هرگز نه غمگینم نه شاد

منت ایزد را که فرزندان روحانیم هست

تا قیامت عمر فرزندان روحانیم باد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴٩

 

مرا دو یار جهاندیده و دو همزادند

که یکزمان نتوانم گزیر ازایشان کرد

دو طفل کز پی ایشان بلطف دایه صنع

دو مهد ساخت ز جزع و بنازشان پرورد

دو توأمند که هرگز بیکدگر نرسند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵٠

 

مرد دنیا طلب از غایت نادانی خویش

ببرد با خود از اینجا چو رود سوزی چند

من از آن رندم و قلاش که ناخوش بروم

از مقامی که در او دم زده ام روزی چند

هر که میراث مرا بیند ازین پس گوید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵١

 

من ابن یمینم که چون طبع من

سخن را بدانش اساسی کند

نرانم سخن آنچنان گر کسی

که خواند دلم زو هراسی کند

اگر سامری بیند این ساحری

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵٢

 

مرا دوستی کو که با دشمنم

بگوید که این نکته میدار یاد

که گر دادت اقبال دور فلک

ور ادبار ازو بهره ما فتاد

سپاس از خدای جهان آفرین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵٣

 

منه بر جهان دل که معشوق تست

که او چون تو عاشق فراوان کشد

ببر تا توانی ازین گرگ پیر

که او دائما شیر مردان کشد

ندارد غم از چشم گریان کس

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵۴

 

مرد باید بهر کجا باشد

عزت خویشتن نگهدارد

خود پسندی و ابلهی نکند

هر چه کبر و منی است بگذارد

بطریقی رود که مردم را

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵۵

 

مرد فرزانه کز قضا ترسد

عجب ار فکر او خطا نبود

زانکه اینحال از دو بیرون نیست

یا قضا هست یا قضا نبود

گر قضا هست جهد نیست مفید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵۶

 

محیط و مرکز افضال زین ملت و دین

توئیکه چون تو جوانبخت چرخ پیر ندید

سپهر اگر چه بهر سو هزار دیده گشاد

بجز بدیده احول ترا نظیر ندید

خیال در همه عالم بگشت و همچو توئی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵٧

 

مکن هرگز ستم بر زیر دستان

که ایشان چون تو حق را بندگانند

حیات دائم از داد و دهش جوی

که نوشروان و حاتم زندگانند

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵٨

 

مرد باید که در جهان خود را

همچو شطرنج باز پندارد

هر چه بیند از آن خصم برد

و آنچه دارد نگاه میدارد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵٩

 

مرا از هر چه در عالم هنر هست

مر او را از ندامت میشمارد

طریق دهقنت آمد گزیده

که دهقان ندرود جز آنکه کارد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶٠

 

مرد آزاده به گیتی نکند میل دو چیز

تا همه عمر وجودش به سلامت باشد

زن نخواهد اگرش دختر قیصر بدهند

وام نستاند اگر وعده قیامت باشد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶١

 

مراست صد هنر و نیست زر بدین عیبم

اگر تو طعنه زنی بیهنر نخواهم شد

اگر نصیب خرانست در جهان زر و مال

من از برای زر و مال خر نخواهم شد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶٢

 

ملامتم مکنید ار نبید مینوشم

که رستگاری آزادگان بود ز نبید

کسی که بخل نورزید رستگاری یافت

بحکم ایزد کس مست را بخیل ندید

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶٣

 

مرا که طوطی شکر فشان گلشن قدس

چو پیش بلبل نطق اوفتد پر اندازد

عروس این تتق سبز زرنگار ز شرم

چو بکر فکر مرا دید زیور اندازد

فریب و ریو ز سودائیان بیمایه

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۱۶۳
۱۶۴
۱۶۵
۱۶۶
۱۶۷
۴۰۰