گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٢۴

 

فریاد از اینجهان که خردمند را ازو

بهره بجز نوایب و حرمان نمیرسد

دانا بمانده در غم تدبیر روزیش

یکذره غم بخاطر نادان نمیرسد

جاهل بمسند اندرو عالم برون در

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٢۵

 

قصه پر غصه بر درگاه خاتون جهان

عرضه دارم گر ز راه مکرمت اصغا کند

میکند گردون دون با من ستم بیموجبی

عدلت آخر چون روا دارد که او اینها کند

هر زمان آرد محصل نسخه ئی کابن یمین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٢۶

 

که داند که در وحدت و انزوا

چه آسایش جان بمن میرسد

گشاد است بر من ریاضی کز آن

خرد را نسیم سمن میرسد

دمادم لطیفی دگر نزد من

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٢٧

 

کسی کو خموش است و پشمینه پوش

میان خلایق سروشی کند

نبینی که از جمله میوه ها

به است آنکه پشمینه پوشی کند

از آن سوسن آزادگی یافتست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٢٨

 

کار چون سخت گشت بر بنده

فضل حق زود دستگیر شود

چون ببرد طمع ز نصرت خلق

ایزدش بیگمان نصیر شود

چون کمان گر چه کج نماید کار

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٢٩

 

کی تواند بود بی وجه معاش

هر که اندر عالم هستی بود

لیکن از ساقی می افزون خواستن

نزد هشیاران ز بد مستی بود

با کفاف روزگار ایدل بساز

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣٠

 

گر ز من اقران بثروت فایق اند

گو همی باشید و بادا بر زیاد

من هنر میجستم ایشان سیم و زر

شکر ایزد داد هر یک را مراد

من گرفتم سر بسر کان زراند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣١

 

گروهی جوانان نوخاسته

در کینه کهنه‌ای می‌زنند

چو یأجوج در سد اسکندری

به دستان بسد رخنه‌ای می‌زنند

بر انشا چون من مسیحا دمی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣٢

 

گردون دون بتهمت فضل و هنر مرا

هر لحظه بیگناه عذابی دگر کند

گاهم چو عود پوست کند بازوگه چو عود

سوزد مرا و گاه چو عودم همی زند

هر شاخ شادیم که بود در زمین دل

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣٣

 

گر چه دور فلک سفله نوازم همه عمر

بگمان هنر و فضل مشوش دارد

وز کمان ستم چرخ اگر سوی دلم

ناوک غم گذرد بیلک آرش دارد

ور بدان قصد که قربان کندم ترک فلک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣۴

 

گر سیم و زری بقرض یابی

بستان منگر گرانی سود

زیرا که چو دین حال گردد

حال از دو برون نخواهدت بود

گر هست ترا حیات باقی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣۵

 

گرم بدست فتد ساقی سمن ساقی

که بر لطافت طبعش وثوق من باشد

ز شام تا بسحر می خورم که خود زرخش

نماز شام زمان شروق من باشد

صبوح کان نبود پیشتر ز بانگ نماز

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣۶

 

کسیکه اهل خرد باشد آن سزد از وی

که همچو روغن از آب از شراب بگریزد

ور اتفاق فتد ساعتیش با احباب

که بی حجاب به بنت العنب در آویزد

اگر ضعیف شرابست اندکی نوشد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣٧

 

کنجی که در او گنجش اغیار نباشد

کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد

رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل

باید که عدد بیشتر از چار نباشد

نردی و کتابی و شرابی و ربابی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣٨

 

گفتند که صحبت بزرگان

از رنج نیاز وا رهاند

روزی دو بخدمت ایستادن

عمری بمراد دل رساند

سرمایه عمر میدهد نقد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣٩

 

گر پرسدت کسی که بر آتش چه افکنند

از بهر چشم زخم بهر جا بگو سپند

ور پرسدت کسیکه چه خوشتر که بشنوند

از لفظ دوستان به اندیش گو سه پند

گر پرسدت کسیکه چه بهتر که بر نهند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴٠

 

گر نبندی کمر بخدمت خود

خدمت دیگرانت باید کرد

در همه کارها چه نیک و چه بد

فکر سود و زیانت باید کرد

در همه جا و در همه مورد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴١

 

کسی بمدح و ثنای برادران عزیز

ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد

ز دشمنان شنو ایدوست تا چه میگویند

که عیب در نظر دوستان هنر باشد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴٢

 

گفتیم بکوشش بتوان یافت در آفاق

یاری که توانیم همه عمر بهم بود

سر تا سر آفاق بگشتیم و ندیدیم

یاری که توان گفت که از اهل کرم بود

دیدیم سه یار از همه عالم که در ایشان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴٣

 

گر کریمی به دولتی برسد

دشمنان را همیشه بنوازد

ور لئیمی سعادتی یابد

دوستان را به کل براندازد

ابن یمین
 
 
۱
۱۶۲
۱۶۳
۱۶۴
۱۶۵
۱۶۶
۴۰۰