مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۵ - ستایش
ای گشته ملک ساکن ز امر روان تو
کرده جوان جهان را بخت جوان تو
نام تو و خطاب تو از سعد و از علوست
با سعد و با علوست همیشه قران تو
گردنده آسمانی و عدل آفتاب تو
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۶ - بهار نو
ملک نو و شاه نو نوروز و بهار نو
هر ساعتی از دولت پیدا شده کار نو
آسوده جهانداری در سایه عیش خوش
پوشیده شهنشاهی از ملک و شعار نو
ای بر تو ثنا کرده تاج زر و تخت زر
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - ثناخوانی در کوهسار
در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو
کبکان شدند بسته به دام بلای تو
بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه
روشن کنند دیده به عز لقای تو
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۸ - ضرورت
ای به تو گشته دل خرم قوی
سخت قوی پشتی دارم به تو
تا به ضرورت نرسد کار من
والله کابرام نیارم به تو
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۹ - تبارک الله ازین بخت و زندگانی من
تبارک الله ازین بخت و زندگانی من
که تا بمیرم زندان بود مرا خانه
اگر شنیدمی از دیگران حکایت خود
همه دروغ نمودی مرا چو افسانه
چو من مهندس دیدی که کردی از سمجی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۰ - درخواست حضور یکی از دوستان
ای به فضل و کفایت و دانش
دور گردون چو تو نیاورده
ببر من دوستانی آمده اند
هرگز از یکدیگر نیازرده
حال ها دیده کام ها رانده
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - اثر بخت و طالع
گویند که نیکبخت و بدبخت
هست از همه چیز در فسانه
یک جای دو خشت پخته بینی
پخته به تنور در میانه
این بر شرف مناره افتد
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۲ - مدح سیف الدوله محمود
رسید نامه فتح و ظفر ز شاهنشاه
به سیف دولت شاه بلند حشمت و جاه
که برد حاجب نعمان سپه سوی مکران
به بخت و دولت سلطان به فر و عون اله
به تیغ روز نکو خواه ملک کرد سپید
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - در زندان
روزن سمج مرا ز گردش گردون
رنگ سپیده زنند و گونه دوده
آینه او چو رنگ زد ز شب ابر
گردد بی شک ز صبح روز زدوده
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۴ - وصف کتاب
ای کتاب مبارک میمون
ای دلفروز دلکش دلخواه
کاغذ و حبر تو به حسن و به زیب
همچو روی سپید و زلف سیاه
بر کمال تو وقف کردم عقل
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۵ - به غرابی شاعر فرستاده
ای غرابی غریب نظمی تو
آن غرابی که اهل دام نه ای
گر تمامی ء آدمی به فناست
تو بدین نکته خود تمام نه ای
نیستی اهل لاف و کم سخنی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۶ - مدح عبدالحمید بن احمد
ای فلک ار جای فرشته شدی
چند از این عادت اهریمنی
هر چه خوری از نفس من خوری
وآنچه زنی بر جگر من زنی
خون رود از دیده من روز و شب
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۷ - توسل
ای به تو برپای شهریاری
وی به تو بر جای پادشایی
این ز پی کدیه می نگویم
نیست مرا عادت گدایی
جان و دل اندر ثنات بستم
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۸ - مدح خواجه ابوالقاسم
ای قلم دست خواجه را شایی
که بر آن دست نامدار شوی
در کف همچو ابر بوالقاسم
تو همی ابر تندبار شوی
درج او نوبهار گردد و تو
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۹ - مدیح خواجه ابوالفتح
این دو شغل برید و عرض به تو
یافته خرمی و زیبایی
روی این را همه بیفروزی
صدر آن را همه بیارایی
چون پدید آمدی تو بر هر کس
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۰ - فرامش گشت رسم شادمانی
بر آن افراخته کوهم که گویی
مرا فرمود گردون دیده بانی
شدی بی غم ز ظل و خط مقیاس
اگر جایی چنین دیدی بیانی
همانا باز نشناسی چو بینی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۱ - مرثیت یکی از سخنوران
گفتم تو مرا مرثیت کنی
خویشان مرا تعزیت کنی
فرزند مرا چون برادران
در هر هنری تربیت کنی
یابی به جهان عمر تا که قاف
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۲ - آفت مردمی پشیمانی است
ما به هر مجلسی ز تو زده ایم
همچو بلبل هزاردستانی
بسته کاری نکرده ای با ما
مردمی کرده ای فراوانی
زود در هر چه خواستیم از تو
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۳ - ای خروس
ای خروس ایچ ندانم چه کسی
نه نکو فعلی و نه پاک تنی
سخت شوریده طریقیست تو را
نه مسلمانی و نه برهمنی
طیلسان داری و در بانگ نماز
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۴ - خطاب به روزن زندان
ای دلارای روزن زندان
دیدگان را نعیم جاویدی
بی محاق و کسوف بادی زآنک
شب مرا ماه و روز خورشیدی
همه سعدم تویی از آنکه مرا
[...]