گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴

 

آنکه از برق سحاب کرم شامل او

تا ابد طی را دل و جان در تابست

و آنکه خصمش بمثل گر بود از آهن و روی

درگه معرکه لرزنده تر از سیمابست

تیغ چون آب وی و سینه پر آتش خصم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵

 

ای شده ظاهر پرست باطنت آباد کن

خرقه پاکت چه سود چون بدنت پاک نیست

مرد ره عشق را گر قدمی همدم است

صاحب سجاده و شانه و مسواک نیست

گر بفلک بر کشی دامن رفعت چو مهر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶

 

ایزدا مستحق عفو توأم

ز آنکه من بنده را گناه بسیست

نه تو خود را عفو همیدانی

پس برین قول بیخلاف بایست

عفو کردن پس از گناه بود

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٧

 

الهی ز فرط وثوقی که هست

من پر گنه را بغفاریت

فراوان گناه نهان کرده ام

ولی بنده چون هست زنهاریت

مکن آشکارا بروز جزا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٨

 

ایدل اگر زمانه بصد غم نشاندت

بنشین و صبر کن که صبوری دوای اوست

با دور روزگار نشاید ستیزه کرد

و آنکس که کرد اینمثل خوش برای اوست

با ژنده پیل پشه چو پهلو همی زند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٩

 

ای سروریکه در ره مردی و مردمی

رستم ترا مقابل و حاتم نظیر نیست

گر زخم تیغ دست ترا خستگی رساند

بشنو که هیچ عذر جز این دلپذیر نیست

دست گهر فشان تو ابرست و تیغ برق

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٠

 

ایدل هوشیار اگر چه سپهر

با تو در شیوه مواسا نیست

مخور انده که با همه تنها

هستش اینحال با تو تنها نیست

کیست باری سپهر هرزه روی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧١

 

ایصاحبی که همت بی منتهای تو

آئین جود می ندهد یکزمان ز دست

بگشاد کار خلق جهان کلک لاغرت

ز آندم که بر مصالح خلقان میان ببست

رأی منیرت آب رخ آفتاب ریخت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٢

 

ای روزگاز از تو بوجه معاش خویش

قانع شدیم ترک بگیر این مضایقت

یا رب چه موجبست که با عاقلی اگر

نانی طلب کند نکند کس موافقت

کون خری گر از پی آب خضر شود

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٣

 

ایصبا گر پیش مولانا رسی

گو فرامش کردن از ما شرط نیست

گر بمخدومان تولا واجبست

جستن از یاران تبرا شرط نیست

ورچه دریای عمل پر گوهرست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۴

 

احرام بستم از پی عالیجناب شاه

کز کائنات قبله بگزیده منست

گفتم که خاک درگه او در کشم بچشم

کان توتیای روشنی دیده منست

نوشم شراب تربیت از جام لطف او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۵

 

آشنائی خلق درد سرست

معتکف باش تا ندانندت

گرد هر در مگرد بهر طمع

ورنه چون سگ ز در برانندت

گر شوی گوشه گیر چون ابرو

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶

 

ایدل بجستجوی هنر در جهان بگرد

باشد که آوریش بهر حیلتی بدست

مرد آن بود که درگه و بیگه نشان علم

جوید بهر دیار ز هر هوشیار و مست

گر علم یافت سرور اقران خویش گشت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٧

 

اکسیر اعظم است در این روزگار کو

حلقه بگوش دنیی نا پایدار نیست

یکدل در اینزمانه نیابی که روز و شب

بر مرکب هوای طبیعت سوار نیست

با هر که ساعتی بنشینی هوای او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٨

 

ایدل از احوال عالم باش دائم با خبر

طمطراق خواجگی روزی سه چاری بیش نیست

گه گهی گر سوی دنیا التفاتی میکنند

اهل دل آن از برای اعتباری بیش نیست

نقد عمر آنکس که در تحصیل فانی صرف کرد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٩

 

ای خرده شناسان که بانواع فضایل

ارباب شرف را چو شما راهبری نیست

حیف است که با این هنر و فضل شما را

از حال دل مردم دانا خبری نیست

سرمایه سودش چه کنی محنت و رنج است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠

 

از مال مهتری نبود کسب فضل کن

کانکس که فاضلست بگیتی مسو دست

گر جهل با غناست همه عاران کس است

با فقر ساختیم که فخر محمدست

باز آمدم از آنچه هوا بود رهنماش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١

 

اگر در حوادث که پیش آیدت

بدرگاه ایزد پناهد دلت

ور از امر و نهیی که فرمود حق

نه افزاید ایچ و نه کاهد دلت

چنان خاص درگاه یزدان شوی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢

 

بگاه فقر توانگر نما-ز همت باش

که گر چه هیچ نداری بزرگ دارندت

نه آنکه با همه هستی شوی خسیس مزاج

شوی اگر تو چو قارون گدا شمارندت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣

 

بزرگان عراقی را بگویید

که چاکر بس که اینجا بینوا زیست

از اینجا رجعتش سوی خراسان

درین ده روزه باشد غایتش بیست

گر اصحاب خراسانش بپرسند

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۱۴۹
۱۵۰
۱۵۱
۱۵۲
۱۵۳
۴۰۰