گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

ابن یمین اگر همه عالم بکام تست

باید کزان فرح نفزاید دل ترا

ور ملک کاینات ز دستت برون شود

هان تا غمش ز جان رباید دل ترا

چون هست و نیست نماند بیک قرار

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

ای نسیم صبحگاهی بر تو جان افشان کنیم

گر کنی آگه ز حالم خواجه نصرالله را

آن سرافرازیکه دائم دارد اندر شکر خویش

فیض ابر دست او رطب اللسان افواه را

و آنکه با تدبیر رأی او توان گفتن کنون

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

ای بسا دوستان که بگزیدم

تا بدیشان بمالم اعد را

راستی را بسعیشان ایام

داد مالش ولی بسی ما را

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧

 

بتمثیل ابن یمین نکته ئی

کند عرضه بر شاه فرمانروا

هنرمند مانند بازی بود

که او را بدام آوری از هوا

بتعلیم صیدش مشو رنجه هیچ

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨

 

بیا ز ابن یمین ای دوست بشنو

مر این شایسته پند رایگان را

یکی و سی و پنج است آن کز آن‌ها

نباید بود غافل مؤمنان را

ز ده عشری وز آن پس منزلی چند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٩

 

باهل خطه فریومد از طریق رضا

مگر بعین عنایت نظر فکند خدا

که آفتاب سپهر کرم بطالع سعد

فکند سایه الطاف خود برین ضعفا

ستوده آصف ایام عز دولت و دین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠

 

بر کاتبان خویشتن املای بد مکن

چون سر زدند از پی تحریر خامه را

املا نگر که بر چه نویسندگان کنی

و ایشان بحضرت که نویسند نامه را

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١

 

چشم پدر از هجر تو پوشیده چو گردید

فرزند دل افروز من ای بدر منیرا

پیراهن خود تحفه فرست ای پسر و گوی

القره علی وجه ابی یات بصیرا

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢

 

خداوندم مرا در علم منقول

زبان و دیده گویا کرد و بینا

بمعقولات نیزم دسترس هست

اگر چه نیستم چون ابن سینا

ترا گر مال بسیارست شاید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣

 

خرد چون کند دوستی با کسی

که با دشمنان باشد او را صفا

مدار از بدان چشم نیکی از آنک

شکر کس نخورد از نی بوریا

شبان بره آن به که دارد نگاه

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۴

 

خسیسی اگر لاف آن میزند

که باشد یکی در نسب اصل ما

نیم منکر این ولی در حسب

میان من و او بود فرقها

اگر چه از آهو بود پشگ و مشک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵

 

خطابی با فلک کردم که از تیغ جفا کشتی

شهان عالم آرا و جوانمردان برمک را

زمام حل و عقد خود نهادی در کف قومی

که از روی خرد باشد بر ایشان صد شرف سگ را

نهان در گوش جانم گفت فارغ باش و خوش بنشین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶

 

دانی چه موجبست که فرزند از پدر

منت نگیرد ار چه فراوان دهد عطا

یعنی درین جهان که محل حوادثست

در محنت وجود تو افکنده ئی مرا

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧

 

ز هی فرخنده جائی خوش مقامی

که خجلت میدهد خلد برین را

نقوش دلفریب جانفزایش

ببرد آب نگارستان چین را

ندانم کین ارم یا باغ مینوست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨

 

شبی در تواریخ کردم نگاه

شعار بزرگان پیشینه را

درم را بدانگونه افشانده اند

که در پیش مرغان کسی چینه را

ولیکن بزرگان این عصر ما

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩

 

عزلت و انزوا و تنهائی

برهانندت از هزار بلا

رسته از دام هر زبون گیری

زینچنین حالها بود عنقا

گوشه ئی و جریده ئی که در او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠

 

عطا میخواست از من ماهروئی

بگفتم جان ز بهر تست ما را

ولی باید ز فرمان سر نتابی

که این معنی بود قلب عطا را

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١

 

گر خرد یار تست ابن یمین

بر طرب نه بنای کارت را

زانکه چندان تفاوتی نکند

بد و نیک تو کردگارت را

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢

 

گنهی میکنم کنون پنهان

ایزد آنرا نمیکند پیدا

کرم ذوالجلال ازین بیش است

که کند یاد آن بروز جزا

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣

 

فراخ دستی ز اندازه مگذران چندان

که آفتاب معاشت بدل شود بسها

نه نیز پیرو امساک را زبونی کن

چنانکه دامن همت دهی ز دست رها

وسط گزین که گزیدست سید عربی

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۱۴۶
۱۴۷
۱۴۸
۱۴۹
۱۵۰
۴۰۰