مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵ - موعظت
چرخ چندیمان به خاک اندر کشید
چند ناکامی به روی ما رسید
هیچ حسرت ماند کاین دل آن نخورد؟
هیچ عبرت ماند کاین چشم آن ندید؟
لعبت زنجیر زلف حلقه جعد
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶ - ناله از گرفتاری
ای خداوند رای سامی تو
مملکت را همی بیاراید
عزم تو ملک شاه را تیغ است
که چو تیغش ز زنگ بزداید
از غم و رنج و انده و تیمار
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷ - حسب حال
هر زمانی تنم چو زیر شود
بر سر خلق در نفیر شود
خار گردد مرا گل اندر دست
خار بر دشمنم حریر شود
سخن من از آن بود سوزان
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸ - در مدح مظفر بن بوسعید
ای مظفر تو در خور صدری
صدر دیوان به تو مزین باد
نیکبختی و نیک روزی را
بسته با دامن تو دامن باد
پدر تو که خواجه بوسعدست
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹ - بدرود
ای روی نکو سلامتت باد
من در غم تو تو با دلی شاد
رفتی و شدی مرا نبردی
ایزد به سلامتت بیاراد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - موعظه
آگاه نیست آدمی از گشت روزگار
شادان همی نشیند و غافل همی رود
دل بسته هواست گزیند ره هوا
تن بنده دل آمد و با دل همی رود
گر باطلی به بیند گوید که هست حق
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱ - مدیح
ای خداوند رحمت ایزد
بر تن و دولت جوان تو باد
به همه کام ها و نهمت ها
چرخ گردنده در ضمان تو باد
همه ساله همه مصالح ملک
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲ - مرثیت
چنان بگریم بر تو که هیچ کس نگریست
که هیچ وقت به فضل تو هیچ کس ناید
تو با زمانه گر بس نیامدی شاید
که هیچ مرد هنر با زمانه بس ناید
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳ - اسیر خوبان
اگر اسیر کسی ام که میر خوبان شد
نه من نخست کسی ام کاسیر خوبان شد
شکیب کردن نادلپذیر دان ز دلی
که بسته سخن دلپذیر خوبان شد
نباشد ایمن گر کوه را سپر سازد
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴ - مطایبه
اشعبی را اجل به دوزخ برد
زندگانی مردمان مزه داد
پسرش را خدای مزد دهد
پیش از آن کآن پلید را بزه داد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵ - هجا
مالک آن سنگروت را بر بود
آتش اندر تنش زد و شاید
آهکش کرد خواهد اندر گور
تا بدان بام دوزخ انداید
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶ - دروغ
گه گهی اندر سخن دروغ بباید
زانکه به شیرین دروغ دل بگشاید
نه که اگر مرده را دروغ همیدون
زنده کند خود دروغ گفت نشاید
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷ - مرثیه
بونصر حسن جوان بمیرد
وز عمر ملالتان نگیرد
رد کرده ترین عالم انگار
آن کس که ورا جوان نمیرد
آن به که خود آدمی نزاید
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸ - حسب الحال
گر بماندی چنانکه اول بود
آنچه بر تن ز دیدگان بارید
تافته رشته ایستی تن من
درکشیده همه به مروارید
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۹ - ستایش
عجب آمد مرا ز آدمیی
که تو را بیند و نگه نکند
آفتابی اگر زمانه تو را
ناگهان از حسد سیه نکند
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۰ - صفت گل رعنا
دور وی چنین بود که رعناست
طیره شده و روان پر درد
یک روی ز شرم دوستان سرخ
یک روی ز بیم دشمنان زرد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۱ - وصف گرز پادشاه
طعمه شیر مغز گاو آمد
که سر گاو جنگ شیر خورد
سر گرز ملک نگر که به شکل
گاوی آمد که مغز شیر خورد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۲ - سپیدی موی
تاری از موی من سپید نبود
چون به زندان فلک مرا بنشاند
ماندم اندر بلا و غم چندان
که یکی موی من سیاه نماند
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۳ - مدح سلطان مسعود
تا جهان باشد ملک مسعودی باد
کاین جهان گشت از ملک مسعود شاد
در زمانه دیده رادی ندید
هیچگه همچون ملک مسعود راد
که بهمت چون ملک مسعود چرخ
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۴ - ستایش پادشاه
ملکا جهان ز عدل تو به نوبهار ماند
کف راد تو بدین ابر زمین نگار ماند
تو بزرگ شهریاری و که دید شهریاری
که ز جمع شهریاران به تو شهریار ماند
تو شکار شیر خواهی و بدان نشاط جویی
[...]