سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۳ - سخن گفتن دایه با فرامرز در کار دختر
خردمند دایه چو آغاز کرد
به خوبی سخن گفت چون ساز کرد
بدو گفت کای گرد گسترده نام
درودت ز خورشید و ماه تمام
مه خاوری شمع روی زمین
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۴ - دیدن فرامرز،دختر شاه کهیلا
چو از کار او گشت پرداخته
چنان چون ببایست شد ساخته
همان دایه آمد بر پهلوان
بدو گفت ای پهلوان جهان
خرامان بیا تا بر دل نواز
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۵ - دادن شاه کهیلا،دختر را به فرامرز
وز آن سو بشد خسرو نامور
بر مادر دختر خوب فر
بدو داد مژده به پیوند شیر
به دامادی پهلوان دلیر
رخ خوب چهره چو گل برشکفت
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۶ - رفتن فرامرز به خاور زمین و رزم کردنش با مردمان جزیره
دو مه بر سر آب زین سان برفت
سوی راه خاور بسیچید تفت
سه ماهه رسیدند نزد زمین
نیازرده کس زان سپاه گزین
چنین گفت ملاح با پهلوان
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۷ - رفتن فرامرز به جزیره فیل گوشان
دگر باره افکند کشتی درآب
روان کرد مانند باد از شتاب
سه روز و سه شب ماند کشتی روان
فرامرز گردنکش پهلوان
چهارم سوی فیل گوشان رسید
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۸ - رزم کردن فرامرز با فیل گوشان
برآمد ز دریا گو نره شیر
پی او گوان و یلان دلیر
سراسر در و دشت و دریا کنار
سراپرده و خیمه زد نامدار
شه فیل گوشان چو آگاه شد
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۹ - رسیدن فرامرز به نخجیر برهمن و سئوال کردن
چو بگذشت یک ماه دیگر چنین
رسیدند نزدیک خاور زمین
جزیره پدید آمد از دورجای
ز ملاح پرسید آن پاک رای
چه جایست گفتش بدان خرمی
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۰ - سئوال فرامرز از برهمن
ز پیر جهاندیده پرسید و گفت
که ای پیر با دانش و هوش جفت
از این زندگانی چه دارید رای
برهنه شب و روز مانده به جای
نه خورد و نه خواب و نه آرام و کام
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۱ - سئوال دوم فرامرز از برهمن
دگر گفت کای مرد پاکیزه رای
مرا سوی دانش یکی ره نمای
به گیتی چه نیکوست نزد خرد
که دانا بدان جان همی پرورد
همان بد به گیتی چه چیز است نیز
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۲ - سئوال سوم فرامرز از برهمن
بپرسید دیگر زیزدان پرست
که ای مرد با دانش نیک دست
چه چیز است دیگر به هر کار او
خرد رنجه گردد روان تیره رو
بدو گفت کز کار و کردار دیو
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۳ - سئوال چهارم فرامرز از برهمن
سپهبد چو بشنید گفتار او
به دل خرم از کار و دیدار او
دگر گفت کای پیر دانش پژوه
چه چیز است نیکو میان گروه
کزو دل بود تازه و شادمان
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۴ - رفتن فرامرز به خاور زمین و کشتن مرغ را
چو چندی ببود اندر آن جایگاه
روان کرد بر راه دریا سپاه
به کشتی روان شد یل نامور
ابا نیک مردان زرین کمر
همی رفت چون باد بر روی آب
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۵ - کشتن فرامرز،اژدها را
از آن پس فرامرز روشن روان
چو پرداخت از مرغ آمد دوان
شب و روز کشتی همی راندند
جهان آفرین را همی خواندند
چو یک ماه راندند در روز و شب
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۶ - رزم فرامرز با شاه خاور زمین
بدان خرمی بازگشتند شاد
به کشتی نشستند مانند باد
سوی مرز خاور کشیدند رخت
خبر شد از ایشان بر شاه تخت
بیاراست لشکر سوی کارزار
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۷ - رفتن فرامرز به قیروان و پذیره شدن شاه قیروان،او را
چو تاراج کردند آن بوم رست
از آنجا ره ملک دیگر بجست
بپرداخت از ملک خاور زمین
ابا نامداران ایران زمین
سوی قیروان رفت از آن جایگاه
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۸ - نصیحت کردن ایرانیان،فرامرز را
چو بشنید گردنکش دیو بند
سخن های پردرد از آن مستمند
همان گه برآمد به جای نشست
به بر زد بدین سهمگین کار دست
چنین گفت کاین کار کار من است
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۹ - پاسخ فرامرز با ایرانیان
دلاور چو گفتار ایشان شنید
چو آتش ز باد دمان بردمید
دلش گشت از ایشان پر از رزم و کین
بر ابرو ز خشم اندر آورد چین
به روی دژم گفت با مهتران
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۰ - کشتن فرامرز،اژدها را
بگفت و برانگیخت شبرنگ را
برافراخت یال و کیی چنگ را
چو تنگ اندرآمد سوی کارزار
بغرید مانند شیر شکار
چون آن نعره در گوش اژدر رسید
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۱ - رزم فرامرز با شیران و کشته شدن شیران به دست فرامرز
چو چندی ببودند و خوردند شاد
گو نامور گرد فرخ نژاد
چنین گفت با نامداران کین
که ناید پسند جهان آفرین
که ما سر به آسایش اندرنهیم
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۲ - کشتن فرامرز،گرگان را
دگر روز چون خسرو آسمان
برآمد زگردون سپیده دمان
ز چرخ چهارم چو بنمود چهر
بیاراست گیتی سراسر به مهر
سپهبد بیامد به تن بر زره
[...]