گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۷ - بر داشتن رامین گنج موبد را گریختن به دیلمان

 

پس آنگه گرد کرد از مرو یکسر

به زودی هر چه اشتر بود و استر

سراسر گنجهای شاه برداشت

وزان یک رشته اندر گنج نگذاشت

به مرو اندر درنگش بود دو روز

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۸ - آگاه شدن موبد از گنج بردن رامین با ویس

 

چو آگاهی به لشکرگاه بردند

بزرگان شاه را آگه نکردند

کجا او پادشاهی بود بدخو

وزین بدتر شهان را نیست آهو

نیارست ایچ کس او را بگفتن

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۹ - کشته شدن شاه موبد بر دست گراز

 

چهان را گرچه بسیار آزماییم

نهفته بند رازش چون گشاییم

نهانی نیست از بندش نهانتر

نه چیزی از قضای او روانتر

جهان خوابست و ما در وی خیالیم

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۰ - نشستن رامین بر تخت شهنشاهى

 

چو آگاهی به رامین شد ز موبد

که او را چون فروبرد اختر بد

یکی هفته سران لشکر وی

به سوک اندر نشسته همبر وی

نهانی شکر دادار جهان کرد

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۱ - وفات کردن ویس

 

چو با رامین بد او هشتاد و یک سال

زمانه سرو او را کرد چون نال

سر سرو سهی شد باشگونه

دو تا شد پشت او همچون درونه

کرا دشمن نباشد در جهان کس

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۲ - نشاندن رامین پسر خود را به پادشاهى و مجاور شدن به آتشغاه تا روز مرگ

 

سر سال و خجسته روز نوروز

جهان پیروز گشت از بخت پیروز

پسر را خواند خورشید مهان را

همیدون خسرو فرماندهان را

پسر را پیش خود بر گاه بنشاند

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید

 

برآمد آفتاب شاد کامی

زدوده شد هوای نیکنامی

نسیم باد پیروزی برآمد

بهار خرمی با او درآمد

بپیوست ابر دولت بر حوالی

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

باشد بجهان عید همه ساله بیکبار

همواره مرا عید ز رخسار تو هموار

پر بار بسال اندر یکبار بود گل

روی تو مرا هست همیشه گل پر بار

یکروز بنفشه چنم از باغ بدسته

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - در تهنیت عروسی گودرز و منوچهر دو فرزند ابوالحسن علی لشگری که از سلاطین شدادیان گنجه بوده است

 

چون عروسی جلوه گر شد باغ و ابرش جلوه گر

بر نگارش هر زمان رنگی بیفزاید دگر

از بنفشه مر ز او چون شانده بر زنگار نیل

از شکوفه شاخ او چون هشته بر مینا گهر

بوستان پر حور گشت و گلستان پرنور گشت

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

شد ز فر ماه فروردین جهان فردوس وار

باغها دیبا سلب شد شاخها مرجان نگار

صد هزاران فرش رنگینست در هر بوستان

صد هزاران شمع رخشانست در کوهسار

از بهاری باد گیتی گشت چون خلد برین

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - در مدح ابوالیسر سپهسالار اران

 

گلستان شد چون بهار از فر ابر نوبهار

بوستان آراسته چون لعبتان اندر بهار

آن یکی را کرده از دیبای رومی روی بند

وین یکی را بسته از لؤلؤی لالا کوشوار

فرش دیناری نوشت از گلستان باد صبا

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - در مدح میر ابومنصور

 

گل شکفته نماند مگر بصورت حور

خروش رعد نماند مگر بنفخه صور

همی رسد ز هوا بر زمین نثار درر

همی شود ز زمین بر هوا بخار بخور

اگرچه هست زمین جای دیو و معدن دد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - فی المدیحه

 

ای آفریدگار چو تو نافریده کس

کار تو دانش و دهش و دین و داد بس

آنکس که یک نفس بزند بی رضای تو

باشد دلیل آنکه همان باشدش نفس

زی هر شهی نتازی هرگز برای جنگ

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۶ - در مدح میر ابوالهیجا منوچهر

 

گشت کوه و باغ در زیر گل بیجاده رنگ

ساق و سم از گل چریدن کرد چون بیجاده رنگ

ارغوان آمد بجای شنبلید زرد گون

لاله های باده رنگ آمد بجای باد رنگ

خوش بود خوردن کنون با دوستان در بوستان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۵ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

بتی چون رامش اندر می مهی چون دانش اندر جان

بلای دل بدو سنبل شفای جان بدو مرجان

ز عنبر بر مهش چنبر ز سنبل بر گلش چوگان

دلش چون قبله تازی رخش چون قبله دهقان

دو چشمش مایه درد است و دو لب مایه درمان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی

 

به زلف غالیه‌رنگی به روی آینه‌گون

ز عشق هر دو مرا روی زرد و رای نگون

به رنگ آب گل و می شده است دیده من

ز مهر آن لب می‌رنگ و چهره گلگون

نه سرو نازد چون قامت تو در بستان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸ - فی المدیحه

 

مرا هجران آن آهوی آمو

همی دارد چو بچه مرده آهو

زمانی روی کرده جفت آرنج

زمانی دست کرده جفت زانو

ز درد اندر دوان آنکو بآنکو

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مثنوی

 

ز نزدیک این کهتر کهتران

بنزدیک آن مهتر مهتران

سپهدار دوران ابوالیسر کوست

جگر سوز دشمن دل افروز دوست

بجسم اندر از روح بایسته تر

[...]

قطران تبریزی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱ - گفتار در آفرینش جهان

 

از آغاز باید که دانی درست

سر مایه گوهران از نخست

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید

بدان تا توانایی آمد پدید

وزو مایه گوهر آمد چهار

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۲ - گفتار در آفرینش مردم

 

مگر مردمی خیره دانی همی

جز این را ندانی نشانی همی

تو را از دو گیتی برآورده اند

به چندین میانجی بپرورده اند

نخستین به فطرت پسین شمار

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۷۱
۷۲
۷۳
۷۴
۷۵
۶۸۵