ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۳ - ترجمه یک قطعهٔ فرانسه
یکی کودک از لانه جغدی کشید
به صحن دبستانش میپرورید
هم او را یکی بچهٔ غاز بود
که باگربهٔ پیر همراز بود
به مدرس درون هر سه ره داشتند
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۴ - رفیق بد
به روزی مبارک ز ماه صیام
بهخود، خوردن روزه کردم حرام
سحر خوردم و خفت بعد از نماز
بپا خاست پایان روز دراز
شدم تا به مسجد نمازی کنم
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۵ - فرشتهٔ عشق
«اربس» اندر افسانهٔ باستان
به افرشتهٔ عشق شد داستان
چوگلرویو چونشاخهٔ گلبرش
کمانی و تیری به چنگ اندرش
شبی بود طوفنده و پر درخش
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۶ - نقش فردوسی
پژوهندگی را سپیدهدمان
فرشته به خاک آمد از آسمان
بدانگه کهمردم به خواب اندر است
دل دیو ریمن به تاب اندر است
بدانگه که یکسر غنوده است هوش
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۷ - داستان رستم و اسفندیار
چو اسفندیار آن شه نیکبخت
به باغ مهی خسروانی درخت
فروزندهٔ چهر دین بهی
فرازندهٔ چتر شاهنشهی
فزایندهٔ کشور باستان
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۸ - راستی
شنیدم که شاهنشهی نقش بست
ابر خاتم خویشتن: «راست رست»
درین باغ تا راستی، رستهای
وگر شاخ ناراستی خستهای
بگو راست، ور بیم جان داردت
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۹ - خرس و امرود
یکی گرسنه خرس در باغ جست
مگرمیوه نغزی آرد بدست
به هرسو نگه کرد با حرص وآز
یک امرود بن دید رسته دراز
به بالا بلند و به پهلو فراخ
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۰ - شاه حریص ترجمهٔ یکی از قطعات فرانسه
پی چیست این ساز و برگ نبرد؟
هم این کشتی وییل جنگی و مرد
به«پیروس» گفت این، یکی هوشیار
که همراز او بود و آموزگار
سوی روم خواهم شدن، گفت شاه
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۱ - بخون و بدان آنگهی کارکن
ایا پور پند مرا یاد دار
پدرت آنچه گوید فرا یاد آر
مگوی آنچه معنی ندانیش کرد
مکن آنچه نیکو نتانیش کرد
سرمایهٔ مرد دانستن است
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۲ - کار و عمر دراز
به من بر مسلم شد این نکته باز
که مردم به گیتی بماند دراز
بهشرطی که فکرش نگیرد شتاب
مگرسویآمیزشو خورد و خواب
بباید کش از این سه فکرت برون
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۳ - کوشش و امید ترجمه از یک قطعه فرانسه
جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت:
کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
گران سنگ تیره دل سخت سر
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۴ - رنج و گنج
بروکار می کن مگو چیست کار
که سرمایهٔ جاودانی است کار
نگر تاکه دهقان دانا چه گفت
به فرزندگان، چون همیخواست خفت
که میراث خود را بدارید دوست
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۵ - مرع دستانسرای
توگویی مگر مرغ دستانسرای
به ژاغر نهان کرده باریک نای
نه نای و نه انگشت نایی پدید
نه لب کاندر آن نای دم دردمید
نوازد به جادوگری نای خویش
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۶ - خدا و والدین
ایا کودک خوب شیرینزبان
مشو غافل از مادر مهربان
بدار این سهمقصود را نصب عین
نخستین خدا، زان سپس والدین
خدا منعم است و مربّی پدر
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۷ - کل و کلاه
کلی را سر از زخم ناسور بود
ز خارش توانش ز تن دور بود
کنار یکی نهر، خارید سر
کلاهش فتاد اندر آن نهر در
بجنبید و بشتافت بر طرف آب
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۸ - دزدان خر
شنیدم که دو دزد خنجرگذار
خری را ربودند در رهگذار
یکی گفت بفروشم او را به زر
نگه دارمش گفت دزد دگر
در این ماجرا، گفتگو شد درشت
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۹ - آشتی و جنگ
یکی دوستی را بیازرد سخت
پسآنگهسویقاضیشبردسخت
پس از رنج و بدنامی وگیرودار
چو روز نخستین بدوگشت یار
یکی گفتش ای مرد کارت چه بود
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۰ - از بدی بپرهیز
گذشته گذشته است و آینده نیست
میان دو نابود، پاینده چیست؟
گذشته اگر خوب اگر بد، گذشت
وز آینده کس نیز واقف نگشت
گذشته به چنگ تو ناید دگر
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۱ - تود و بید
جهانست چون جنگلی بیکران
فراوان درخت و گیاه اندر آن
یکی از در میوه اندوختن
درختی دگر از در سوختن
چو تابید از برج خرچنگ شید
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۲ - مرگ سرخ به از مرگ زرد
شدم با یکی مرد عیّار یار
که بودش همی رزم و پیکارکار
سلحشور و سالوک و همت بلند
به پیرامنش نامداران چند
نهاده به سر تارک مهتری
[...]