گنجور

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۳ - تطبیق ماه‌ها با برج‌ها به زبان فارسی و اسلوب شعری

 

ماه فروردین جهان گردد جوان

برهٔ بریان نهد منعم به خوان

کشت گیرد مایه در اردیبهشت

گاو فارغ می‌شود ازکارکشت

باغ در خرداد رنگین‌تر شود

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۴ - ساقی‌نامه

 

بده ساقی آن می که خواب آورد

شرابی که در مغز تاب آورد

میئی کز یکی‌جرعه‌اش پیل مست

شود پشه را آلت لعب دست

شرابی که گر نوشدش خاره‌سنگ

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۵ - انسان و جنگ

 

شبی لب فروبسته بودم ز حرف

خرد غرق اندیشه‌های شگرف

درآمد بت مهربانم به بر

خرامنده بر سان طاوس نر

همه مهر و خوش‌خویی و نیکویی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۶ - به یاد عشقی

 

شبی‌چشم کیوان ز فکرت نخفت

دژم گشته از رازهای نهفت

نحوست زده هاله برگرد اوی

رده بسته ناکامیش پیش روی

دریغ و اسف از نشیب و فراز

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - کلبه بینوا!

 

به زیر درختان بی‌برگ و بر

به زانو نهاده یکی کلبه سر

کهن کلبه‌ای چفته و گوژپشت

نمایندهٔ روزگار درشت

شده پشتش از بار ییری دوتا

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۸ - خانهٔ آهن

 

یکی پادشا خانه‌زآهن بساخت

شبی آتش افتاد و آهن گداخت

پژوهش گرفتندکآن از چه بود

شراری چنین بی‌امان از چه بود

پس از جهد بسیار بردند راه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۹ - انسان و جهان بزرگ

 

به نام برازندهٔ نام‌ها

کز آغازها داند انجام‌ها

خداوند عرش و خداوند فرش

گرایندهٔ هر دو گیتی به عرش

فروزندهٔ عقل و جان و سخن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۰ - گل پیشرس

 

به ماه سفندار یک ‌سال شید

بتابید بر یاسمین سپید

نشسته هنوز از ستم دست‌، دی

ز ابرو برافشاند خورشیدخوی

گره شد گلوگاه باد شمال

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۱ - عروسی شکوفه

 

به شاخ شکوفه بتابید شید

شکفتند آن غنچه‌های سپید

ز الوان سبز و سپید و گلی

ببستند شاخ درختان حلی

درخت‌است چون نو‌ عروسی‌ملوس

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۲ - یاران سه گانه‌:‌

 

یکی از بزرگان سه تن داشت یار

به تیمار آن هر سه دائم دچار

زر ناب و دیگر زنی سیم‌تن

سه دیگر نکوکاری خویشتن

چو بگرفت مرگش گریبان که خیز

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۳ - دیدار گرگ

 

در ایام پیشین به زابلستان

به کشمیر و اقطاع کابلستان

به گاه سفر خواجگان بزرگ

مبارک شمردند دیدار گرگ

قضا را چوگرگی رسیدی به‌را،

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۴ - اسلحهٔ حیات

 

سگی ناتوان با سگی شرزه گفت

که رازی شنیدستم اندر نهفت

که تلخ است خون سگان سترگ

از آن ناگوار است درکام گرگ

اگر بود شیرین چون خون بره

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۵ - عنکبوت و مگس!

 

نگه کن بدان زشت‌خو جانور

نهاده به زانوی خمیده سر

سر و سینه کوتاه و زانو دراز

ز خبث اندر آن سینه بنهفته راز

دراز و سرازیر وکج‌،‌دست‌و پاش

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۶ - اتق من شر من احسنت الیه

 

یکی مرد خودخواه مغرور دون

درافتاد روزی به تنگی درون

در آن تنگی و بستی آه کرد

رفیقی بر او رنج کوتاه کرد

رهاندش ز بیکاری و کار داد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۷ - ترجمهٔ اشعار شاعر انگلیسی

 

به قسطنطنیه بتابید ماه

بلرزید از آن برج‌های سیاه

ز قرن‌الذهب ‌ساخت ‌سیمین کمند

مگر بگذرد زان بروج بلند

نگارا نگه کن که این نور پاک

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۸ - گاو شیرده

 

جهان‌آفرین بندگان را همه

پدیدار فرمود همچون رمه

ستور و سگ و گاو با گاوبند

بهٔکجای هم گرگ و هم گوسپند

به یکسو چران گاومیش بزرگ

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - جوانی‌، پیری‌، مرگ

 

جهان سر بسر از فراز و نشیب

یکی کارخانه‌است با رنگ و زیب

که در نوبهاران بجنبد ز جای

نگرداند این چرخ را جز خدای

بسی کارگر اندر آن کارگاه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۰ - آلفته

 

بُد اندر حدود چغاخور، لُری

لری غولدنگی‌، چغاله خوری

بدش‌، بختیاری‌وش‌، آلفته‌نام

وز آلفتگی بخت یارش مدام

ز نادانی و خست و عشق پیل‌

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۱ - یک بحث تاریخی

 

یکی روز فرخنده از مهر ماه

مثال آمد از درگه پادشاه

که برخیز و زی کاخ مرمر گرای

ره آستان ملک برگرای

پذیرفتم و سوی درگه شدم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۲ - معلم و شاگرد

 

ادیبی زبان در طلاقت زبون

همی لام را خواند پیوسته نون

نوآموزی او را به چنگ اوفتاد

معلم به درسش زبان برگشاد

بدان کودک خرد، جای الف

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۶۴۷
۶۴۸
۶۴۹
۶۵۰
۶۵۱
۶۶۷