ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - نتیجه
چو ترسی در دل کودک مکان کرد
ببالد هر چه بالاتر رود مرد
نبینی تو که بر نورس چناری
نگارد کس به چاقو یادگاری
ببالد، پوست آرد، پوست ریزد
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۴ - جواب به یکی از دوستان
محمد صالح، ای فرزانه فرزند
ترا توفیق خواهم از خداوند
وکیلالملک، بابت، مرد دین بود
مسلمانی اصیل و راستین بود
نبود او چون وکیلان کذائی
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۵ - خیال مستان
چو می خوردی خیال بد میندیش
که از مستی خیال بد شود بیش
خیال بد چو افزون شد، شر آرد
به ناگه عمر مظلومی سر آرد
زن ار داری دهی ناگه طلاقش
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - در اثبات خدا
من و تو اخگرا! همسایگانیم
عجب نبود که با هم رایگانیم
اگرچه من ضعیفی بیپناهم
ولی همسایهٔ سرهنگ شاهم
شنیدم گفتی ای سرهنگ عیار
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - طومار دانش
به روزی سخت سرد، ازماه اسفند
تبم میسوخت چون بر آذر اسفند
تنم چون کورهٔ آهنگران بود
سرم چون کوهی از آهن گران بود
کمردرد وگریپ وضعف بنیه
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - از تهران تا قمصر
چو از تدریس فارغ شد دماغم
مه خرداد، خرم گشت باغم
دماغ از درس و بحث علم خسته
سر فارغ زمانی نانشسته
نکرده ساعتی رفع کسالت
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۹ - هُمر -اَبرخیس
ابرخیس از تفاخر با همر گفت
که نتوانی چو من در شعر دُر سفت
من اندر ساعتی صد شعر سازم
به سالی چند دفتر میطرازم
تو در یک سال گویی یک قصیده
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - سی لحن موسیقی
شنیدم باربد در بزم خسرو
به هر نوبت سرودی نغمهای نو
سرودی نغمه با چنگ دلاویز
وزان خوش داشتی اوقات پرویز
شمار جمله الحانی که پیوست
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۱ - در وصف استاد حسین بهزاد نقاش عالیمقام
خداوند هنر، استاد بهزاد
که نقش از خامهٔ بهزاد به زاد
حسین رادکِش بهزاد نام است
کمالالدین بهزادش غلام است
اگر بود او نخست، این هست اول
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۲ - صخر شرید
سخن صخر شرید است مثل
از پس واقعهٔ ذات اثل
بود از ابطال عرب، صخر شرید
پیش از اسلام بهعهدی، نه بعید
بود این صخر از ابناء سلیم
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - زن قاضی ری
با پسرگفت زن قاضی ری
کای پسر، اینهمه غفلت تا کی
گفتمت رنج بری گنج بری
نیم اگر سعی کنی پنج بری
گر به نفع دگران کار کنی
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۴ - بی خبری!
گر بدانم که جهان دگری است
وز پس مرگ همانا خبری است
ننهم دل به هوا و هوسی
وندر این نشئه نمانم نفسی
ای دریغا که بشر کور و کرست
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - در رثاء ایرج
ایرجا رفتی و اشعار تو ماند
کوچ کردی تو و آثار تو ماند
چون کند قافله کوچ از صحرا
مینهد آتشی از خویش به جا
بار بستی تو ز سرمنزل من
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۶ - تنبلی عاقبتش حمالی است
دو نفر بچهٔ مقبول قشنگ
نام این سنجر و آن یک هوشنگ
هر دو همبازی و همقد بودند
راه یک مدرسه میپیمودند
بود سنجر ننر و دردانه
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۷ - مدح و قدح
در سرای شوکتالدوله که بود
در عزایش ناله تا چرخ کبود
مجلس پر حشمتی تشکیل یافت
و از وجود شیخنا تجلیل یافت
عالم نحریر و دانای زمان
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۸ - بیم از بحران
پادشاهی را یکی دستور بود
کز خط نعمتشناسی دور بود
در سیاست خاطری آگاه داشت
لیک با بدخواه خسرو راه داشت
بود چندان عاصی و بیگانهدوست
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۹ - مخبر بیخبر
مخبر ما رفت و آمد تنگدست
بیخبر چون گنگ خوابآلود مست
دفتری خالی ز اخبار جدید
همچو چشم بنده اوراقش سفید
لب ز بوری سوی زبر آویخه
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۰ - جُعَل
یک جُعَل روزی ز اصطبلی حقیر
ناگهان افتاد در باغ امیر
وه چه باغی رشک گلزار فرنگ
لاله و سنبل درآن هفتاد رنگ
یکطرف در عطرپاشی یاسمن
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - سلام به هند بزرگ
باز خنگ فکرتم جولان گرفت
فیل طبعم یاد هندستان گرفت
تا خیالم نقش روی هند بست
یافت ذوقم جلوهٔ طاوس مست
بلبل فکرم خوش آوایی نمود
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۲ - باباشملنامه
دوستان آمد ز ره باباشمل
ذکر او حی علی خیر العمل
سال پارین با سران و مهتران
رفت و شد مهمان از ما بهتران
رفت از ایران تا زمانی والمد
[...]