ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » پاسخ ظالم در روز قیامت
خرابی و بدنامی آید ز جور
بزرگان رسند این سخن را غور
تفو بر چنان ملک و دولت بود
که لعنت بر او تا قیامت بود
نماند ستمکار بد روزگار
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فواید دنیوی عدالت
چو نیت نیک باشد پادشه را
گهر خیزد به جای گل گیه را
فراخیها و تنگیهای اطراف
ز عدل پادشاه خود زنند لاف
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آثار و لوازم عدالت
ترا شب به عیش و طرب می رود
چه دانی که بر وی چه شب می رود
بدار، ای خداوند زورق در آب
که بیچارگان را گذشت از سر آب
تو را کوه پیکر هیون می برد
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آثار و لوازم عدالت
الا تا به غفلت نخسبی که نوم
حرام است بر چشم سالار قوم
نیاید به نزدیک دانا پسند
شبان خفته و گرگ در گوسفند
حرام است بر پادشه خواب خوش
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آثار و لوازم عدالت
شنیدم که فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو رو آستر
یکی گفتش ای خسرو نیک روز
قبائی ز دیبای چینی بدوز
بگفت این قدر ستر و آسایش است
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آثار و لوازم عدالت
چنان زی که ذکرت به تحسین کنند
چو مردی نه بر گورت نفرین کنند
نباید به رسم بد آئین نهاد
که گویند لعنت بر آن کاین نهاد
بسا نام نیکوی پنجاه سال
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آثار و لوازم عدالت
شنیدم که در وقت نزع روان
به هرمز چنین گفت نوشیروان
که خاطر نگهدار درویش باش
نه در بند آسایش خویش باش
نیاساید اندر دیار تو کس
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - معالجه ستمکاری و تحصیل ملکه عدالت
خبر داری از خسروان عجم
که کردند بر زیردستان ستم
نه آن شوکت و پادشاهی بماند
نه آن ظلم بر روستائی بماند
جهان ای پسر ملک جاوید نیست
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - معالجه ستمکاری و تحصیل ملکه عدالت
ببایست عذر خطا خواستن
پس از شیخ و صالح دعا خواستن
دعای ویت کی بود سودمند
اسیران محتاج در چاه و بند
کجا دست گیرد دعای ویت
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - معالجه ستمکاری و تحصیل ملکه عدالت
مکن تکیه بر مسند و تخت خویش
که هر تخت را تخته ای هست پیش
به بازوی بهمن برآسوده مار
ز روئین دژ افتاده اسفندیار
بهار فریدون و گلزار جم
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت هشتم - عقوق والدین و مذمت آن
جوانی سر از رأی مادر بتافت
دل دردمندش در آذر بتافت
چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که ای سست مهر فراموش عهد
نه در مهد نیروی و حالت نبود
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فضیلت عیب پوشی کردن
کس نمی داند ز تو جز اندکی
از هزاران جرم و بد فعلی یکی
نیک می دانی تو و ستار تو
جرمها و زشتی کردار تو
هر چه کردی جمله ناکرده گرفت
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » چون برآید از بدان نیکی و از نیکان بدی
در کوی و در چهی ای قلتبان
دست بردار از سبال دیگران
ای خنک جانی که عیب خویش دید
هر که عیبی گفت آن بر خود خرید
غافلند این خلق از خود ای پدر
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » مذمت فاش کردن راز مردم
منه در میان راز با هر کسی
که جاسوس همکاسه دیدم بسی
سکندر که با شرقیان حرب داشت
در خیمه گویند در غرب داشت
چو بهمن به زابلستان خواست شد
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » سخن چینی و نمامی و مفاسد آن
میان دو کس جنگ چون آتش است
سخن چین بدبخت هیزم کش است
کنند این و آن خوش دگر باره دل
وی اندر میان، کوربخت و خجل
میان دو تن آتش افروختن
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت شانزدهم - مزاح، شوخی و بذله گویی
مباش ایمن که این دریای خاموش
نکردست آدمی خوردن فراموش
ز رنگ ایمن نبینی آب جوئی
مسلم نیست از سنگی سبوئی
یک امروز است ما را نقد ایام
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » در اخلاق و مقامات دین
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم
نه در ذیل وصفش رسد دست فهم
نه ادراک در کنه ذاتش رسد
نه فکرت به غور صفاتش رسد
که خاصان در این ره فرس رانده اند
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آیات و روایات در مذمت حب جاه طلبی
ملالت گرفت از من ایام را
که کنج ارم برده آرام را
در خانه را چون سپهر بلند
زدم بر جهان قفل بر خلق بند
یکی مرده شخصم به مردی روان
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - علاج علمی و عملی مرض حب جاه و ریاست
خیال نظر خالی از راه او
ز گردندگی دور خرگاه او
نبارد هوا تا نگوید ببار
زمین ناورد تا نگوید بیار
که را زهره آنکه از بیم او
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - علاج علمی و عملی مرض حب جاه و ریاست
مانده تو محبوس در این قعر چاه
و اندرون تو سلیمان با سپاه
گر نیایی از پی شکر و گله
در زمین و چرخ افتد زلزله
هر دمت صد نامه صد پیک از خدا
[...]