گنجور

صامت بروجردی » کتاب نوحه‌های سینه زنی (به اقسام مختلفه و لحنهای متنوع و مخصوصه) » شمارهٔ ۲۹ - و برای او

 

هر شب جمعه به خروش و نوا

فاطمه طاهره خیرالنسا

روی نماید به سوی نینوا

گرید و گوید به صف کربلا

کرب و بلا نور دو عینم کجاست

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب نوحه‌های سینه زنی (به اقسام مختلفه و لحنهای متنوع و مخصوصه) » شمارهٔ ۳۱ - و برای او

 

لم یا قوم تریدون ببغی و فساد

لم تسعون بقتلی بلجاج و عناد

لیس والله سوانا خلف بعد نبی

فرض الله علی طاعتنا کل عباد

انا مظلوم حسین انا محروم حسین

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب نوحه‌های سینه زنی (به اقسام مختلفه و لحنهای متنوع و مخصوصه) » شمارهٔ ۳۲ - نوحه دیگر

 

الظلمیه الظلمیه امت بیدادگر

سر بریدند از تن نوباوه خیرالبشر

ای شه بی‌سر حسینم سبط پیغمبر حسینم

شافع محشر حسینم بی‌کس و یاور حسینم

آنکه بودی گمرهان را بعد پیغمبر دلیل

[...]

صامت بروجردی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴۸ - ماده تاریخ در سوگ حسین خان فرزند نظام السلطنه مافی

 

چو رفت برباد زدست بیداد

شعار نرگس عذار سنبل

فغان بر آمد ز سرو و شمشاد

خروش برخاست ز لاله و گل

شدند مرغان به سوگواری

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۱ - سرود ملی

 

ز راه کرم ای نسیم سحرگه

سوی پارسا گرد بگذر از این ره

به سیروس از ما بگوی کای شهنشه

چرا گشتی از حال این ملک غافل

که گشته چنین خراب و تبه، فتاده ز غم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۲ - سرود غم

 

ای کاخ بهارستان سقفت ز چه وارون شد

ای رشک نگارستان خاکت ز چه پرخون شد

آوخ دریغا دریغ شد ماه ما زیر میغ

عیسای خرد بردار، شد از ستم اشرار

موسای عدالت خوار، از دولت قارون شد

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۳ - سرود شادی

 

در طرب آئید مهان مجلس ملی شده باز

سینه سینای جهان طور تجلی شده باز

بیایید بیایید که انده سپری شد

صف باغ و صف راغ پر از حور و پری شد

یارب این مجلس ما خوب شود

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۴ - سرود وطنی

 

مال دنیی و مذهبی وطنی

من به عزتی به سکنی

اذا انتمی منتم الی احد

فانتی منتم الی وطنی

وطنی ما اصفاک وطنی ما احلاک ما احسنک ما ازینک

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۲ - راز تیموری

 

بشنو ای فرزند تا ازین دفتر

خانمت از بر راز تیموری

یک گروهی را بینم اندر سر

جقه عدل است تاج منصوری

حرفشان باشد سکه اندر زر

[...]

ادیب الممالک
 

اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۱ - اسرار خودی

 

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دام و دد ملولم و انسانم آرزوست

زاین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

گفتم که یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۲ - تمهید

 

نیست در خشک و تر بیشهٔ من کوتاهی

چوب هر نخل که منبر نشود دارکنم

نظیری نیشابوری

راه شب چون مهر عالمتاب زد

گریهٔ من بر رخ گل ، آب زد

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱ - رموز بیخودی

 

جهد کن در بیخودی خود را بیاب

زود تر والله اعلم بالصواب

مولانای روم

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲ - پیشکش به حضور ملت اسلامیه

 

منکر نتوان گشت اگر دم زنم از عشق

این نشه بمن نیست اگر با دگری هست

عرفی

ای ترا حق خاتم اقوام کرد

بر تو هر آغاز را انجام کرد

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۶۸ - تسخیر فطرت

 

میلاد آدم

نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد

حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد

فطرت آشفت که از خاک جهان مجبور

خود گری خود شکنی خود نگری پیدا شد

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۰ - نوای وقت

 

خورشید بدامانم انجم به گریبانم

در من نگری هیچم در خود نگری جانم

در شهر و بیابانم در کاخ و شبستانم

من دردم و درمانم ، من عیش فراوانم

من تیغ جهانسوزم ، من چشمهٔ حیوانم

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۱ - فصل بهار

 

خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار

مست ترنم هزار

طوطی و دراج و سار

بر طرف جویبار

کشت گل و لاله زار

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۵ - محاورهٔ علم و عشق

 

علم:

نگاهم راز دار هفت و چار است

گرفتار کمندم روزگار است

جهان بینم به این سو باز کردند

مرا با آنسوی گردون چه کار است

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۶ - سرود انجم

 

هستی ما نظام ما

مستی ما خرام ما

گردش بی مقام ما

زندگی دوام ما

دور فلک بکام ما می نگریم و میرویم

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۱ - لاله

 

آن شعله ام که صبح ازل در کنار عشق

پیش از نمود بلبل و پروانه می تپید

افزونترم ز مهر و بهر ذره تن زنم

گردون شرار خویش ز تاب من آفرید

در سینه چمن چو نفس کردم آشیان

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۳ - کرمک شبتاب

 

یک ذره بی مایه متاع نفس اندوخت

شوق این قدرش سوخت که پروانگی آموخت

پهنای شب افروخت

وامانده شعاعی که گره خورد و شرر شد

از سوز حیاتست که کارش همه زر شد

[...]

اقبال لاهوری
 
 
۱
۳۰
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
۴۳