گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸۲

 

می کشد دیگر سپه سلطان کین

غم قرین باز آمد اربعین

از سر نو بر سر ارباب دین

غم قرین باز آمد اربعین

دل شکسته سرنگون بر ره علم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

صوفی... به را نه کفر و نه دین است

از همه... تر به کیش من این است

حلقه ...غیر دایره داران

هر که به زیر سپهر و روی زمین است

هر که یک انگشتریش از همه هستی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۸۹ - به یکی از نزدیکان خویش نگاشته

 

برون از پرده چنگ و چغانه

دراز کیش چمانی و چمانه

تهی از ننگ افسون و فسانه

به خوشتر شیوه شیوا ترانه

سرایم بر سرودی دوستانه

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲ - به خسرو بیک یاور سمنانی نوشته

 

خود ز رنگ آمیزی این لاجوردی بارگاه

زرد شاخی پای تا سر دیده از پژمان گیاه

در ره باران سفید آذر به خرمن آب خواه

گلبن آئین سرخ رو سرسبز از خاک سیاه

تارک گردن کشی افراخت بر چرخ کبود

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۴۰

 

من و از دائره خط تو امید خلاص

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۹

 

ای صید نگاه تو در چین و ختن آهو

وای غالیه بو مویت چون نافهٔ تو بر تو

خورشید نهد هر روز بر خاک درتو رو

مشک ختنی گیرد از چین دو زلفت بو

با چشمه خور ای ماه یک روز مقابل شو

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » سؤال و جواب » شمارهٔ ۲ - جواب سؤال

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم

ای عزیزی که چون تو بابائی

ایزد ابناء معرفت را داد

دایم از کوشش تو و چو توئی

قوت و قوت رسد باین اولاد

[...]

حکیم سبزواری
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۴ - نور علی شاه اصفهانی

 

صورت ما چو جام و معنی می

باطناً نایی است و ظاهر نی

از وجودش وجود ما موجود

بی وجودش وجود ما لاشی

مطلب خود ز خود طلب می‌کن

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف

 

کیست آن شاهد پری رخسار

که نماید ز هر طرف دیدار

همه جویای او و او همراه

همه سرمست او و او هشیار

گاه پنهان به خلوت واعظ

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۲

 

شه لب تشنه ی بی غمگسارم پدر

سرور سینه محزون زارم پدر

شهید بی کفن آه ای پدر جان

به خونت غرقه تن افتاده عریان

شدت سر به نی بر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۱

 

حسین ای خسرو لب تشنگانم

برادر

برادر جان برادر

فروغ چشم و بازوی توانم

برادر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۲

 

دمید از طرف گردون ماه ماتم

واویلا

که باز آمد محرم

رسید از نو جهان را نوبت غم

واویلا

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۹

 

ای اکبر ای رعنا جوان وای وای

درمان دل آرام جان وای وای

سوی عدو آهسته ران وای وای

سرو آزادم برادر

شاخ شمشادم برادر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۰

 

چو شد قسمت ز آغازم جدایی

برادر

رضا جانم برادر

چه سازم چاره با حکم خدایی

برادر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۹

 

خصم جان کوکب تو دشمن تن اختر ما

رنج قتل اول تو خواری بند آخر ما

دل نهاد از تو به دوری تن غم پرور ما

ما برفتیم و تو دانی و دل غم خور ما

بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما

[...]

صفایی جندقی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱ - در مرثیه بر شهیدان کربلا

 

از دست ظلم شمر ستمگر به کربلا

گریان شدند مؤمن و کافر به کربلا

هرگز کسی ندیده و نشنیده در جهان

جوری که شد به آل پیمبر به کربلا

پنداشتی قیامت کبری پدید گشت

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲ - وداع شاه شهید با اهل حرم

 

بر ذوالجناح شد چو شه بی‌سپه سوار

گفتی که آفتاب عیان شد ز کوهسار

کلثوم در برابرش آمد علم به کف

زینب به پیش مرکب او شد رکابدار

گفتش روی و می‌رودم روح از بدن

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳

 

قوت اگر نیستت ز شیر وشکر

قوت روح هست خون جگر

کف بود جام آبخور گر نیست

جام بلور یا پیاله زر

در و گوهر گرت میسر نیست

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴

 

زلفکان تومگر عطارند

کاینهمه مشک به دامان دارند

مشت موئی نه فزونند از بو

گوئی از مشک دو صد خروارند

گر بگوئیم که مشکند خطاست

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵

 

ز زلف بی‌قرار یار دارم دل پریشان‌تر

ز مار زخم دارم بر خود از اندوه پیچان‌تر

به بخت خود به روز خود به حال خود به کار خود

بسی نالان‌تر از رعدم بسی از ابر گریان‌تر

به هرسو کآورم رخ بینم از بس پیل‌رفتاری

[...]

بلند اقبال
 
 
۱
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۴۳