گنجور

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

جوزا سحر نهاد حمایل برابرم

گو شیعه امامم و سوگند می‏خورم‏

عصر ظهور حضرت او خواهم از خدا

پیرانه سر هوای جوانیست بر سرم

مولا من به عرش رسم گر ز روی فضل

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

مولای من بیا که هواخواه خدمتم

مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم‏

زانجا که فیض عام سعادت فروغ تست

بیرون شدن نمای ز ظُلمات حیرتم

هرچند غرق بحر گناهم ز صد جهت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

حجاب چهره جان می‏شود غبار تنم

خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

بیا و هستی من در وجود من کم کن

که با وجود تو کس نشنود ز من که منم

بسی ز عمر گذشت و نیافتم کامی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم

خاک کوی تو شوم از دو جهان برخیزم

به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی

از سر خواجگی کون و مکان برخیزم

یارب از ابر هدایت برسان بارانی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

اماما پای نه تا آنکه در پایت سراندازیم

نثارِ خاکِ راهت را دل و جان و زر اندازیم

جهانِ تیرهٔ پُرظلم را از هم بیفشانیم

فَلک را سقف بشکافیم و طرح دیگر اندازیم

یکی از عقل می‌‏لافد، یکی طامات می‌‏بافد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

ای لقایت آرزوی مؤمنان

وز برایت های و هوی مؤمنان

یا غیاث الحق و یا قطب الوری

التفاتی کن به سوی مؤمنان

مو به مو از شوق در رقص آمدند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

با ما یکی به آن لب مشکین خطاب کن

بگشای نافه را و جهان مستطاب کن

از پرده خفا به درآ، آشکار شو

ای آفتاب پرتو خود بی‏سحاب کن‏

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

مهدی هادی چو بنشیند به جای خویشتن

زنده گرداند جهان را همچو جان کاید به تن

خوش به جای خویشتن باشد نشست خسروی

تا نشیند هر کسی دیگر به جای خویشتن

شیعه‏ی او را بشارت ده به حسن خاتمت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

دانی که چیست دولت، روی امام دیدن

در کوی او گدائی، بر خسروی گزیدن

گاهی به حضرت او، راز نهفته گفتن

گاه از لب شریفش اسرار دین شنیدن

گاهی جهاد کردن، با دشمنان ملت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

ز در درا و شبستان ما منور کن

هوای مجلس روحانیان معطر کن

ستاره شب هجران نمی‏فشاند نور

به آفتاب رخت روز ما منور کن

برون خرام و برافروز عالمی ز رخت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

به خاک پای امام و به حق نعمت او

که نیست در سر من جز هوای خدمت او

بهشت اگرچه نه جای گناهکاران است

گناه سوز بود آتش محبت او

اگر به معصیت آلوده گشت دامن من

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

آرم ای مولای من یک قطره از دریای تو

گفته گویا حافظ این ابیات در سودای تو

ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو

زینت تاج و نگین از گوهر والای تو

آفتاب فتح را هر دم طلوعی می‏دهد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

ای پیک راستان خبر یار ما بگو

احوال گل به بلبل دستان‏سرا بگو

ما محرمان خلوت انیسم غم مخور

با یار آشنا سخن آشنا بگو

بر این فقیر قصه آن محتشم بخوان

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

امر خلافت، گر نیست دلخواه

گردن نهادیم، الحکم لله

خلقی به تضلیل، از راه بردند

پیران جاهل، شیخان گمراه!

ما پیر و جاهل، کمتر شناسیم!

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

تو را می‏گویم ای جویای حق هی

ز جان بنده بشنو این نه از وی‏

غذای روح کن گفت پیمبر

مخوان غیر از حدیث از درس‏ها شی‏ء

شراب حبّ اهل البیت درکش

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

پیرو شریعت باش ای دل ار مسلمانی

وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی

عمر رفته خود بگذشت نامده محقق نیست

حاصل از حیات ای دل یک دم است تا دانی

پیش سنی از قائم دم نزن که نتوان گفت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

طفیل نور امامند آدمی و پری

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی

که جام جم نکند سود وقت بی‏بصری

بکوش خواجه و خالی مباش از غم او

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

گر از روشِ حافظ و قرآن به در آیی

هر ره که روی باز پشیمان به در آیی‏

بردار سرودی ز کلامش طرب انگیز

شاید دمی از غُصّهٔ هجران به در آیی

جان می‌‏دهم از حسرتِ دیدارِ تو چون صبح

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

نامحرمان بسازید با جاهلی و پستی!

ای کوته آستینان تا کی دراز دستی‏

با خارجی مگوئید حرف خروج قائم

بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی

قدر امام بشناس ورنه جهان سرآید

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

ای قصه بهشت ز کویت حکایتی

شرح نعیم خلد ز وصلت روایتی‏

علم خضر ز بحر علومت نشانه‏‌ای

آب حیات معرفتت را کنایتی

انفاس عیسی از نفست بود شمه‌‏ای

[...]

فیض کاشانی
 
 
۱
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
۲۴
۴۳