گنجور

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۵

 

چو راه ثنایش کند سر، رقم

چه حیرت که سر کرده روید قلم؟

فنا برقی از خنجر صولتش

بقا مدّی از دفتر دولتش

عنان قلم را که دارد نگاه؟

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۶

 

تنومندی و دست زورش حلال

که موری نشد در رهش پایمال

چو افشرد بر سنگ پای درنگ

چو خون از رگ لعل جوشید رنگ

به یادش کجا میوه‌ای رخ نمود؟

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۷

 

به صحرا مگر سایه‌اش پا فشرد؟

که در خاک، خون در دل لاله مرد

به دریا اگر عکس در آب راند

به بطن صدف دُرّ غلتان نماند

شکسته‌ست از سایه‌اش آسمان

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۹

 

اگر زان رگ ابر، برقی جهد

بقا را، هلاکی تخلص دهد

به گیتی جز این تیغ گوهرنگار

که دیده رگ ابر یاقوت‌بار؟

که از پا درآمد ز مردان جنگ؟

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۰

 

ز چشم ضعیفان گو افتاده‌تر

در او گنج قارون عیان در نظر

قضا کرد چون خندقش را شکاف

برآورد سامان صد کوه قاف

به فرض ار به قعرش فتد آفتاب

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۱

 

چو برزد به پرداز گل آستین

شنید از لب غنچه صد آفرین

چو نقش لبی کلکش آغاز کرد

به تحسین دستش دهان باز کرد

چو کلکش نگارد زبان خموش

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۲

 

بر آتش بود عود در گلخنش

مشام آرزومند پیرامنش

خضر کرده آبش ز سرچشمه صاف

هوایش به عمر ابد در مصاف

چو آیینه سنگش مصفا بود

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۳

 

شراری که شمعش ازان یافت تاب

بود سنگ چخماق آن آفتاب

طلبکار حاجات، دلبسته‌اش

بهار مناجات، گلدسته‌اش

ز بالایش اندیشه کوته‌کمند

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۴

 

مرا بود از دوستان دوستی

که بودیم چون مغز در پوستی

مدقّق چنان در خفیّ و جلی

که از دقتش دق کند بوعلی

رصدبند قانون ناز و نیاز

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۵

 

ز حرمان کشکاب جو دم زنیم

دل از هجر گندم، چو گندم دو نیم

***

طریق ادب را نکو پاس دار

که نخل ادب، دولت آرد به بار

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۶

 

چو همت ز هر قید آزاده باش

بشو دفتر خواهش و ساده باش

چه بهتر ز عمر طمع کوتهی

چراغ امل به ز روغن تهی

نخودوار در دیگ هرکس مجوش

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۷

 

به منت برآید اگر آفتاب

همه عمر را شب شمار و بخواب

دل از درد خواهش تنک می‌شود

گرانبار منت سبک می‌شود

ازان پست و پامال شد این‌چنین

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۸

 

قلم را که دشمن بود دوستش

بجز رگ نیفتاده در پوستش

سلیمانی آورد رگ از ازل

به زنّار بستن ازان شد مثل

مپیوند با هیچ‌کس زینهار

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۲۰

 

ز بد توبه امروز باشد صواب

وگرنه چه سود از پل آن سوی آب

به زشتی کشی عالمی را به پیش

ندانسته‌ای قبح کردار خویش

چنان کن که چون پرده افتد ز کار

[...]

قدسی مشهدی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

به ملازمان مهدی که رساند این دعا را

که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

ز فریب دیو مردم، به جناب او پناهم

مگر آن شهاب ثاقب نظری کند سها را

چو قیامتی دهد رو که به دوستان نمائی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

به خدا اگر به فیضت اثری رسد ز فیضت

گذرد ز آسمان‌ها بدرد حجاب‌ها را

صبا به لطف بگو ختم آل طاها را

که فرقت تو به زاری بسوخت دل‌ها را

قرار خاطر ما هم تو می‌‏توانی شد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

مژده آمدنت داد صبا دوران را

رونق عهد شبابست دگر ایمان را

ای صبا گر به مقیمان درش بازرسی

برسان بندگی و خدمت مشتاقان را

گر به منزلگه آن نایب حق ره یابم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

دل می‏رود ز دستم صاحب زمان خدا را

بیرون خرام از غیب، طاقت نماند ما را

ای کشتی ولایت، از غرق ده نجاتم

باشد که باز بینم، دیدار آشنا را

ای صاحب هدایت، شکرانه ولایت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

مژده وصل آن رفیع جناب

آمد از نزد حق به نص کتاب

می‏وزد از درش نسیم بهشت

بوی رحمان از این نفس دریاب‏

اینک اینک رسید وقت لقا

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

ای شاهد قدسی بگشا بند نقابت

ای مهدی هادی بنما ره به جنابت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز

کان بقعه کدامست که شد منزل خوابت

باید که شود صرف اسیران فراقت

[...]

فیض کاشانی
 
 
۱
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۴۳