گنجور

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در لیلةالبراة فرموده‌است

 

شبی چنین در هفت آسمان به رحمت باز

ز خویشتن نفسی ای پسر به حق پرداز

مگر ز مدت عمر آنچه مانده دریابی

که آنچه رفت به غفلت دگر نیاید باز

چنان مکن که به بیچارگی فرومانی

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در مدح امیر سیف‌الدین (محمد)

 

شکر و فضل خدای عزوجل

که امیر بزرگوار اجل

شرف خاندان و دولت و ملک

خانه تحویل کرد و جامه بدل

دیوش از راه معرفت می‌برد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در ستایش علاءالدین جوینی صاحب دیوان

 

هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل

به صورتی ندهد صورتیست لایعقل

اگر همین خور و خوابست حاصل از عمرت

به هیچ کار نیاید حیات بی‌حاصل

از آنکه من به تأمل درو گرفتارم

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در تنبیه و موعظه

 

إِنَّ هَوَی النَّفْسِ یَقُدُّ الْعِقال

لا یَتَهَدّیٰ وَ یَعِی ما یُقال

خاک من و توست که باد شَمال

می‌بردش سوی یَمین و شِمال

ما لَکَ فِی ‌الْخَیمةِ مُسْتَلْقیاً؟

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - پند و موعظه

 

توانگری نه به مال است پیش اهل کمال

که مال تا لب گور است و بعد از آن اَعمال

من آنچه شرط بلاغ است با تو می‌گویم

تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال

محل قابل و آنگه نصیحت قائل

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در ستایش امیرانکیانو

 

بسی صورت بگردیدست عالم

وزین صورت بگردد عاقبت هم

عمارت با سرای دیگر انداز

که دنیا را اساسی نیست محکم

مثال عمر، سر بر کرده شمعیست

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در تهنیت اتابک مظفرالدین سلجوقشاه ابن سلغر

 

خدای را چه توان گفت شکر فضل و کرم

بدین نظر که دگرباره کرد بر عالم

به دور دولت سلجوقشاه سلغرشاه

خدایگان معظم اتابک اعظم

سر ملوک زمان پادشاه روی زمین

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - بازگردیدن پادشاه اسلام از سفر عراق

 

المنةلله که نمردیم و بدیدیم

دیدار عزیزان و به خدمت برسیدیم

در رفتن و بازآمدن رایت منصور

بس فاتحه خواندیم و به اخلاص دمیدیم

تا بار دگر دمدمهٔ کوس بشارت

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰

 

جهان بگشتم و آفاق سر به سر دیدم

به مردمی که گر از مردمی اثر دیدم

مگر که مرد وفادار از جهان گم شد

وفا ز مردم این عهد هیچ اگر دیدم

ز من مپرس که آخر چه دیدی از دوران

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در انتقال دولت از سلغریان به قوم دیگر

 

این منتی بر اهل زمین بود از آسمان

وین رحمت خدای جهان بود بر جهان

تا گرد نان روی زمین منزجر شدند

گردن نهاده بر خط و فرمان ایلخان

اقصای بر و بحر به تأیید عدل او

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در وداع ماه رمضان

 

برگ تحویل می‌کند رمضان

بار تودیع بر دل اخوان

یار نادیده سیر، زود برفت

دیر ننشست نازنین مهمان

غادر الحب صحبةالاحباب

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در مدح شمس‌الدین حسین علکانی

 

تمام گشت و مزین شد این خجسته مکان

به فضل و منت پروردگار عالمیان

همیشه صاحب این منزل مبارک را

تن درست و دل شاد باد و بخت جوان

دو چیز حاصل عمرست نام نیک و ثواب

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان

 

شکر به شکر نهم در دهان مژده دهان

اگر تو باز برآری حدیث من به دهان

بعید نیست که گر تو به عهد بازآیی

به عید وصل تو من خویشتن کنم قربان

تو آن نه‌ای که چو غایب شوی ز دل بروی

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - مطلع دوم

 

تو را که گفت که برقع برافکن ای فتان

که ماه روی تو ما را بسوخت چون کتان

پری که در همه عالم به حسن موصوفست

ز شرم چون تو پریزاده می‌رود پنهان

به دستهای نگارین چو در حدیث آیی

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷ - در ستایش شمس‌الدین حسین علکانی

 

ای محافل را به دیدار تو زین

طاعتت بر هوشمندان فرض عین

آسمان در زیر پای همتت

بر زمین مالنده فرق فرقدین

از مقامات تا ثریا همچنان

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در ستایش صاحب دیوان

 

تبارک الله از آن نقشبند ماء مهین

که نقش روی تو بستست و چشم و زلف و جبین

چنانکه در نظری در صفت نمی‌آیی

منت چه وصف بگویم تو خود در آینه بین

مه از فروغ تو بر آسمان نمی‌تابد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون

 

ای بیش از آنکه در قلم آید ثنای تو

واجب بر اهل مشرق و مغرب دعای تو

درویش و پادشاه ندانم درین زمان

الا به زیر سایهٔ همچون همای تو

نوشین روان و حاتم طایی که بوده‌اند

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - درستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه

 

در بهشت گشادند در جهان ناگاه

خدا به چشم عنایت به خلق کرد نگاه

امید بسته برآمد صباح خیر دمید

به دور دولت سلجوقشاه سلغرشاه

چو ماهروی مسافر که بامداد پگاه

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - پند

 

ای که پنجاه رفت و در خوابی

مگر این پنج روزه دریابی

تا کی این باد کبر و آتش خشم

شرم بادت که قطرهٔ آبی

کهل گشتی و همچنان طفلی

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲ - پند و اندرز

 

به نوبت‌اند ملوک اندرین سپنج سرای

کنون که نوبتِ تست ای ملک به عدل گرای

چه دوستی کند ایام؟ اندک اندک بخش

که بار بازپسین دشمنیست جمله ربای؟

چه مایه بر سرِ این مُلک سروران بودند

[...]

سعدی
 
 
۱
۲۲۳
۲۲۴
۲۲۵
۲۲۶
۲۲۷
۳۷۳