عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - ایضاله
حبذا صفهٔ سرای کمال
خوشتر از روی دلبران به جمال
طیره از زلف او ریاض بهشت
خجل از ذوق او نعیم وصال
هفتمین طارم آستانهٔ او
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وصف کعبهٔ معظم
حبذا صفهٔ بهشت مثال
برترین آسمانش صف نعال
مجلس نور و جلوهگاه سرور
روضهٔ انس و بارگاه وصال
بیت معمور او مقر شرف
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - ایضاله
دوش مانا شنید فریادم
کرد بیمار پرسشی بادم
من هم از روی باد پیمایی
نفسی با نسیم بگشادم
با دلش رمزکی فرو گفتم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در نعت رسول اکرم (ص)
شهبازم و شکار جهان نیست در خورم
ناگه بود که از کف ایام برپرم
چون میتوان ز دست شهان طعمه یافتن
از دست روزگار چرا غصه میخورم؟
بر فرق کاینات چرا پا نمینهم؟
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - در مدح شیخ بهاء الدین زکریا ملتانی
می بیاور ساقیا، تا خویشتن را کم زنیم
کار خود چون زلف خوبان در هم و برهم زنیم
از سر مستی همه دریای هستی بر کشیم
فارغ آییم از خود و هر دو جهان را کم زنیم
بگسلیم از هم طناب خیمهٔ هفت آسمان
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - ایضاله
هنوز باغ جهان را نبود نام و نشان
که مست بودم از آن می که جام اوست جهان
به کام دوست می مهر دوست میخوردم
در آن نفس که ز جان جهان نبود نشان
به چشم یار رخ خوب یار میدیدم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - ایضاله
قبلهٔ روی صوفیان بارگه صفای او
سرمهٔ چشم قدسیان خاک در سرای او
گوهر بحر اجتبا، مهر سپهر اصطفا
یافته نور انبیا روشنی از ضیای او
تافته حسن ایزدی از رخ خوب احمدی
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - ایضاله
ای جلالت فرش عزت جاودان انداخته
گوی در میدان وحدت کامران انداخته
رایت مهر جمالت لایزال افروخته
سایهٔ چتر جلالت جاودان انداخته
تاب انوار جمالت بهر اظهار کمال
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در توحید
ای جلالت فرش عزت جاودان انداخته
عکس نورت تابشی بر کن فکان انداخته
نقشبند فطرتت نقش جهان انگیخته
بر بساط لامکان شکل مکان انداخته
چیست عالم؟ نیم ذره در فضای کبریات
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - ایضاله
منم ز عشق سر از عرش برتر آورده
به زیر پای سر نه فلک درآورده
به بحر نیستی از بیخودی فرو رفته
سر خودی ز در بیخودی در آورده
نهاده پای طرب بر سر بساط نیاز
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - ایضاله
ای رخت مجمع جمال شده
مطلع نور ذوالجلال شده
عاشق روت لمیزل گشته
شاکر خوت لایزال شده
ذروهٔ عرش و قسوهٔ ملکوت
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - در مدح شیخ حمیدالدین
که برد از من بیدل بر جانان خبری؟
یا که آرد ز نسیم سر کویش اثری؟
جز صبا کیست کزین خسته برد پیغامی؟
جز نسیم از بر دلدار که آرد خبری؟
ای صبا، چند روزی گرد گلستان و چمن؟
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - ایضاله
دلا در بزم عشق یار، هان، تا جان برافشانی
که با خود در چنان خلوت نگنجی، گر همه جانی
چو گشتی سر گران زان می، سبک جان برفشان بر وی
که در بزم سبک روحان نکو نبود گران جانی
تو آنگه زو خبر یابی که از خود بیخبر گردی
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - ایضاله
ای باد برو، اگر توانی
برخیز سبک، مکن گرانی
بگذر سحری به کون جانان
دریاب حیات جاودانی
باری تو نهای چو من مقید
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱
جهان به کام شود عشق کامران ترا
فلک غلام شود حسن جاودان ترا
مدار فخر بود بهر او که مهر فلک
ستاید این دل با مهر تو امان ترا
سپهر پیر کند همچو سرو سرسبزی
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲
شب وداع چو برداشتن طریق صواب
به عزم بندگی صاحب سپهر جناب
از آفتاب سپهرم نبود خالی چشم
وز آفتاب زمینم بماند دیده پر آب
چو روی شاه نقاب خضاب بر گون بست
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳
دلا منال به درد از غراب گرد نعیب
که روز هجر نعیب از غراب نیست غریب
زیار نال و رقیبش که سوز و ناله من
ز جور یار و رقیب است نز غراب و نعیب
اگر بتافتمی سر ز جستجوی وصال
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴
زهی خواجه صدر انجام غلامت
خهی خسرو چرخ دراهتمامت
تو دستور شرقی و مغرب به حکمت
تو مشهور غربی و مشرق مقامت
کشیده به حد جنوب است خیلت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵
ترک من کان دهنش پسته خندان من است
در شکر خنده لبش تنگ به دندان من است
هر زمانم ز لب خویش حیاتی بخشد
شد حقیقت که لبش چشمه حیوان من است
گفتمش دی که تو آرام دل و جان منی
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶
تا دورم از جمال و رخ روح پرورت
بیخواب و بیخورم ز غم روی چون خورت
زنهار تا گمان نبری کز تو خالیم
دل نزد تست گرچه به تن دورم از برت
مندیش کز غم تو دل آزار گشته ام
[...]