گنجور

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - تجدید مطلع

 

زهی جلال تو از عرش متکا کرده

فروغ رای تو خورشید را سها کرده

قضا ز قدرت کلک تو مهره برچیده

فلک بخاک جناب تو التجا کرده

جهان بعهد تو نا ایمن از سپهر شده

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - تجدید مطلع سوم

 

که ای فراق تو جان از تنم جدا کرده

غم تو ام ببلای تو مبتلا کرده

لبت بخنده روان مرا روان برده

رخت بطیره صباح مرا مسا کرده

نه در تف شب هجران بمژده شکری

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در مدح ظهیرالدین نصیر الملک صاحب دیوان

 

ای به صنعت شام را بر صبح پرچین ساخته

صبح را میخانه کرده، شام را چین ساخته

صحبت از برگ سمن بر گل فروغ انداخته

شامت از مشک ختن بر ماه پرچین ساخته

زلف مشکین گرد ماهت گرد عنبر بیخته

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح علاء الدوله رکن الدین ابوالفتح قتلغ شاه

 

منت ایزد را که بعد از طول و عرض و سال و ماه

اختر داد استقامت یافت بر گردون و جاه

آفتاب نصرت از چرخ ظفر بنمود روی

در پناه سایه ی پشت هدی ظل اله

آفتابی کافتاب افتاد در پایش ز چرخ

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - کماندار چشم تو در ناتوانی

 

کماندار چشم تو در ناتوانی

روان بخش لعل تو در بی نشانی

برد راه گردنگش دور گردون

دهد آب سرچشمهٔ زندگانی

بشکر بیان کردی از جان فروزی

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در مدح فخرالملک

 

صبح است در ده ای پسر ماه چهره می

برخیز و آفتاب ببین در صفای وی

بنمای رخ که طیره ی مهر است ای غلام

پیش آر، می که وقت صبوحست ای صبی

دل در پیاله بند که از حضرت صبوح

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مدح ضیاء الدین علی

 

ز آیینه ی سپهر چو شد رنگ منجلی

خورشید را طلوع ده ای ترک قنقلی

بزدای دل، ز رنگ زمانه که روزگار

بس شام را سیه کند و صبح صیقلی

بازم رهان که بر دلم انده موکّلست

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - قصیده در ملک فخرالملک

 

چون کبک شسته لب بشراب مروقی

کبکی از آن بطوق معنبر مطوقی

در بزم خوبتر ز تذر و ملوّنی

و اندر مصاف چیره تر از بازار ازرقی

بر آفتاب، طنز کنی و مسلّمی

[...]

امامی هروی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح شیخ حمیدالدین احمد واعظ

 

ای صبا جلوه ده گلستان را

با نوا کن هزاردستان را

بر کن از خواب چشم نرگس را

تا نظاره کند گلستان را

دامن غنچه را پر از زر کن

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در مدح شیخ بهاء الدین زکریا ملتانی

 

لاح صباح الوصال در شموس القراب

صاح قماری الطرب دار کئوس الشراب

شاهد سرمست من دید مرا در خمار

داد ز لعل خودم در عقیق مذاب

چهرهٔ زیبای او برده ز من صبر و هوش

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح شیخ عزیزالدین محمد الحاجی

 

اگر وقت سحر بادی ز کوی یار در جنبد

دل بیمار مشتاقان ز هر سو زار در جنبد

ور از زلفش صبا بویی به کوی بی‌دلان آرد

ز هر کویی دو صد بی‌دل روان افگار در جنبد

ز باد کوی او در دم دل رنجور جان یابد

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - فی مدح شیخ صدرالدین

 

دل تو را دوست‌تر ز جان دارد

جان ز بهر تو در میان دارد

گر کند جان به تو نثار مرنج

چه کند؟ دسترس همان دارد

با غمت زان خوشم که جان مرا

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - ایضاله

 

طرب، ای دل، که نوبهار آمد

از صبا بوی زلف یار آمد

هان نظاره که گل جمال نمود

هین تماشا که نوبهار آمد

در رخ او جمال یار ببین

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در نعت رسول اکرم (ص)

 

عاشقان چون بر در دل حلقهٔ سودا زنند

آتش سودای جانان در دل شیدا زنند

تا به چنگ آرند دردش دل به دست غم دهند

ور به دست آید وصالش جان به پشت پا زنند

از سر خوان دو عالم بگذرند آزادوار

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مدح بهاء الدین زکریای ملتانی

 

روشنان آینهٔ دل چو مصفا بینند

روی دلدار در آن آینه پیدا بینند

از پس آینه دزدیده به رویش نگرند

جان فشانند بر او کان رخ زیبا بینند

چون بدیدند جمالش دل خود را پس از آن

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - ایضاله

 

یا نسیم خوش بهار وزید

یا صبا نافهٔ تتار دمید

یا سحر باد بوی جان آورد

یا سر زلف یار در جنبید

این همه شادی و نشاط و طرب

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - ایضاله

 

یا رب، این بوی خوش ز گلستان آید؟

یا ز باغ ارم و روضهٔ رضوان آید

یا صبا بوی سر زلف نگاری آورد

یا خود این بوی ز خاک خوش کمجان آید

یا شمال از دم عیسی نفسی بویی یافت

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - ایضاله

 

فرستاد دریای فضل و هنر

بدین خشک لب بحری از شعر تر

روان کرد جویی ز بحر روان

که دارد همی ز آب کوثر اثر

روانی لفظ روانبخش او

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - ایضاله

 

طاب روح النسیم بالاسحار

این دورالندیم بالادوار؟

در خماریم کو لب ساقی؟

نیم مستیم کو کرشمهٔ یار؟

طره‌ای کو؟ که دل درو بندیم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - در نعت رسول اکرم (ص)

 

راه باریک است و شب تاریک و مرکب لنگ و پیر

ای سعادت رخ نمای و ای عنایت دست گیر

تا قدم زین وحشت آباد عدم بیرون نهم

ز آن سرای راحت‌آباد قدم جویم نصیر

جذبه‌ای، تا بر کشم جان را ز قعر چاه تن

[...]

عراقی
 
 
۱
۲۱۷
۲۱۸
۲۱۹
۲۲۰
۲۲۱
۳۷۳