گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - سوگند نامه

 

امید لذّت عیش از مدار چرخ مدار

که در دیار کرم نیست زآدمی دیّار

مباش غرّه بدین خنده‌های صبح که هست

گشادگیّ رخ آفتاب خنجر بار

به مجلسی که درو دور هفت کاسه بود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد

 

منّت خدایرا که علی رغم روزگار

منصور گشت رایت صدر بزگوار

آمد سوی مقّر شرف باز دوستکام

تایید بریمینش و اقبال بر یسار

سلطان شرع خواجۀ سلطان نشان که یافت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - و قال ایضاً یمدح الصدر السّعید رکن الدیّن صاعد

 

هرکرا بخت مساعد بود و دولت یار

ابدالدّهر مظفّر بود اندر همه کار

نفثۀ روح قدوس باشد و الهام خدای

هرچه در خاطر و اندیشۀ او کرد گذار

تیر فکرت چو درآرد بکمان تدبیر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - و قال ایضاً یمدح الصّاحب شهاب الدّین عزیزان الساوی

 

ای جناب تو قبلۀ احرار

مملکت را برایت استظهار

صدر عالم شهاب ملّت و دین

کر کفت غوطه می خورند بحار

لطف تو همچو ابرآب چکان

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - و له ایضا فی مذمة الشعراء

 

بچشم عقل نگه می کنم یمین و یسار

ز شاعری بتر اندر جهان ندیدم کار

همیشه بینی او را ز فکرهای دقیق

دماغ تیره و دل خیره و روان افگار

جگر بسوزد تا معینی بنظم آرد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - فی الّذم

 

دی مرا گفت دوستی که مرا

با فلان خواجه از پی دو سه کار

سخنی چند هست وز پی آن

خلوتی می ببایدم ناچار

خلوتی آن چنان که اندر وی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۲ - فی الامیر الاسفهسلّار مؤیّدالدّین اتابک یزد

 

سرورا در خدمتت کردم سفر

تا شوم از دیگران منظورتر

خود ندانستم گزین گونه شوم

دم بدم ز انعام تو مجهورتر

آنکه ترک خدمتت کردست هست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - وله ایضآ یمدحه

 

آمدست از غم عشق تو مرا آن بر سر

که کسی را نگذشتست از آن سان بر سر

بر سر شمع چه آید همی از آتش و آب؟

آمد از چشم و دلم دوش دو چندان بر سر

در سر آمد چو قلم بخت نگونم ز خطت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - و قال ایضا یمدحه

 

ای پر شکر ز ذکر عطایت، دهان شکر

می نازد از سخایت طبعت روان شکر

جودتو تازه کرد درسومش وگرنه بود

منسوخ آیت کرم و داستان شکر

از خوان بخشش تو شکم سیر میکنند

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - وله ایصاً یمدحه

 

زهی بسیرت محمود در جهان مذکور

زهی بدیدۀ تعظیم از آسمان منظور

پناه اهل معانی و افتخار عراق

که باد عین کمال از جمال بخت تو دور

تویی بفیض کرم میزبان آن عالم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - وله ایضاً یمدحه

 

زهی چون خرد در جهان ناگزیر

حریم جنابت سپهر اثیر

ملک خسرو شرق، شاه کیان

که در زیر گردون نداری نظیر

فلک را سر کلک تو راز دار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - وله ایضاً یمدحه و یذکر الشیّب

 

موی سپید هست خردمند را نذیر

ای غافل از زمانه بیک موی پند گیر

موی سپید گشت و دم سر میزنم

آری بیکدگر بود این برف وز مهریر

آمد فرو چو برف گران بر سرم نشست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - وقال ایضاً و یلتمس الفرس

 

ای هنر را دولت تو دستگیر

وی ندیده چشم ایّامت نظیر

سالها شد تا ببوی همدمی

می دهد خلقت دم مشک و عبیر

آرزوها را درآید دل برقص

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۰ - وقال ایضاً فی النصیحة

 

ای دل ترا که گفت بدنیا قرار گیر

وین جان نازنین را اندر حصار گیر؟

بر چار سوی طبع بزن خیمۀ مراد

جایی چنین وطن ز سر اختیار گیر؟

آمد حجاب هشت درخلد چار طبع

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - وقال ایضاٌ و یصف الشیب

 

رسول مرگ ز ناگه بمن رسید فراز

که کوس کوچ فروکوفتند، کار بساز

کمان پشت دوتا چون بزه درآوردی

ز خویش ناوک دلدوز حرص دور انداز

چو پنبه زار بناگوش بشکفید ترا

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - وقال ایضاً یمدح الصّاحب الکبیر نظام الملک

 

چو بخت تیرۀ من روشنی نهاد آغاز

مرا به حضرت صدر جهان کشید نیاز

چو بر جناح سفر پای عزم محکم شد

گرفت سوی جناب رفیع او پرواز

رهی چو زلف بتان زیر پای آوردم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - و قال ایضاً یمدحه

 

هزار جان مقدّس غریق نعمت و ناز

نثار صدر قوی شوکت ضعیف نواز

بلند پایه بزرگی که دست بخشش او

ز ساحت دل ما برکشید بیخ نیاز

زهی چو آتش طبعم سپر فکنده بر آب

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۴ - وله لیضآ یمدحه

 

کسی که دست چپ از دست راست داند باز

باختیار ز مقصود خود نماند باز

ولی شقاوت کلّی چو در کسی آویخت

بساکه شربت ناکامیش چشاند باز

ستیزۀ من و گردون بغایتی برسید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۵ - وقال ایضاٌفی الموعظة

 

چه داری ای دل؟ از این منزل ستم برخیز

چو شیرمردان از زیر بار غم برخیز

گذشت دور جوانی هنوز در خوابی

شب دراز بخفتی، سپیده دم برخیز

صدای نفخۀ صورت بگوش دل برسید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۶ - و قال ایضآ یمدحه

 

ای هنر پروری که ذات ترا

کس ندیدست عیب و همتا نیز

تویی آن منعمی که از کرمت

شرمسارست کان و دریا نیز

از سخای تو گشت گوهر دار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۲۱۰
۲۱۱
۲۱۲
۲۱۳
۲۱۴
۳۷۳