گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴

 

سرو سهی که سجده برد سرو کشمرش

سنبل دمید بر طرف سوسن ترش

گلبرگ شکل، در خوی خونین نشست دل

زان چشم چون بنفشه و زان چشم عبهرش

خون دلم ز دیده برون می کند به هجر

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵

 

که کرد کار کرم مرد وار در عالم؟

که کرد اساس ممالک ممهد و محکم؟

عماد عالم عادل سوار ساعد ملک

اساس طارم اسلام و سرور عالم

ملک علو عطارد علوم مهر عطا

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶

 

امن الرقیب نوائب الایام

فسرت و عم عجائب الایام

ما شبت من کبر و شیب هامتی

صرف الهوی و شوائب الایام

لدغ المقارب لا یوترغب ما

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷

 

تا دار ملک زان سوی عالم بساختم

خود را ز کاینات مسلم بساختم

بر چنبر جهان گذرم بود ازین سبب

تن چون رسن نزار و پر از خم بساختم

دیدم که زخم حادثه مرهم پذیر نیست

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸

 

هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم

ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم

اندر بها ز گوهر عالم فزون بود

هر در که من ز بحر تفکر بر آورم

عنقا شوم به مغرب عزلت که آفتاب

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹

 

باز محنت زده دورانم

باز در ششدره حرمانم

باز در کنج فنا محزونم

باز بر خوان بلا مهمانم

باز ازین دایره ها چون پرگار

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰

 

چه جرم است این بر آورده سر از دریای موج افگن؟

به کوه اندر دمان آتش به چرخ اندر کشان دامن

رخ گردون ز لون او به عنبر گشته آلوده

دل هامون ز اشگ او به گوهر گشته آبستن

گهی از میغ او گردد نهفته شاخ در لؤلؤ

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱

 

تا دستخوش جهان شدم من

در دست قناعتم ممکن

خود را به هزار فن گسستم

از همدمی جهان پر فن

تا پیشرو آتش اثیرست

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲

 

دست مخالف ببست تیغ جهان پهلوان

کار موافق گشاد دست قزل ارسلان

باز بدین زنده گشت ملکت کاوس کی

باز بدان تازه گشت سنت نوشیروان

پست شد از جاه این، مرتبت اردشیر

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳

 

سرو امل به باغ عدم تازه گشت هان

پایی برون نه از در دروازه جهان

عزلت گزین که از غم این چار میخ دهر

گردون هشت خانه به عزلت دهد امان

از عاج و آبنوس جهان دل ببر که نیست

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴

 

قاعده ای نهاد خوش حسن تو باز در جهان

عشق تو زد سه نوبه ای بر در دار ملک جان

شعبده لب ترا از پی دلبری فلک

ماند به شکل حقه ای مهره مار در دهان

از تو من شکسته دل همچو پیاله در خطم

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵

 

نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان

زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران

صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک

لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان

در طلب جفای من چرخ دو اسبه می دود

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶

 

زهی از فر تو گشته جهان نصرت آبادان

زهی در عهد تو دیده زمانه عدل نوشروان

به نصرت دور گردونی به حرمت کعبه ثانی

به رتبت اوج خورشیدی به کنیت سایه یزدان

چو تو ساغر نهی بر کف ترا جنت سزد مجلس

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷

 

زیور گردون گسست آینه آسمان

سوخت ز عکس رخش طره شب در زمان

یکسره صبح دوم آینه بر کف بتاخت

شست به ماورد طل سرمه ز چشم جهان

صبحدم از خواب جست آینه بر کف نهاد

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸

 

خسرو زرین سپر دوش شد اندر کمان

تافت چو نیم آینه جرم مه از قیروان

بود سیه شش جهات همچو ز آب آینه

سرخ بر آم د دو قطب همچو زآتش سنان

دست فلک زان نهاد آینه بر طاق قوس

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹

 

ای ز لبت لاله را آب خوشی در دهان

آتش روی تو بس آینه عقل و جان

گشت ز عکس رخت سینه خاک آینه

شد ز خیال لبت چشم فلک گلستان

بهر تو چون آینه، دل شده ام جمله تن

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰

 

طارم چارم نهفت پرتو شمع جهان

خیمه زربفت گشت نوبتی آسمان

شمع فلک کشته شد از نم اخضر چنانک

شد سیه از دود شمع روی عروس جهان

ساخت ز بهر کلاه قوقه آتش چو شمع

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱

 

رفت ز ماهی برون چشمه آتش فشان

شمع فلک را ز صفر سفره نهاد آسمان

شب ز چه کاهد چو شمع هر چه شب آمد از آنک

رفت به برج شمال خسرو گردون ستان

دوش به دست صبا لاله بر افروخت شمع

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲

 

مهره عمرم ربود شعبده آسمان

کشت چراغ دلم شمع سپهرالامان

بر سر پایم گداخت سفره خاکی چو شمع

با سر دستم فگند تیر فلک چون کمان

سرد بود همچو صبح بزم حریفان غم

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳

 

خورشید ملک پرور و بهرام کامران

برجیس سعد گستر و کیوان حکمران

کیوان رزم پیشه و برجیس بزم ساز

بهرام کینه گستر و خورشید صف ستان

خورشید چرخ داور و بهرام دادگر

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 
 
۱
۱۷۰
۱۷۱
۱۷۲
۱۷۳
۱۷۴
۳۷۳