گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - بیکی از بزرگان که اورا بسوی خود خوانده نگاشته است

 

ای سخا را از کف تو پیشخورد

وی خرد را پیش رایت چشم درد

خلق تواهل هنر را دستگیر

جود تو مرد خرد را پایمرد

تیز با حزم تو کوه کند سیر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در مدح صدر اجل اوحدالدین

 

باد بهار رخت بصحرا همی کشد

در صحن باغ مفرش دیبا همیکشد

نوروز میکشد ز ستبرق بباغ فرش

یارب که چون لطیف و چه زیبا همیکشد

نرگس نگر که گفتی از رویلون و شکل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - در شکایت از روزگار و مرثیت

 

هیچ رنگ عافیت در خیر عالم نماند

هیچ بوی خوشدلی با گوهر آدم نماند

از براین خاک یکتن آسوده نیست

زیر این سقف مقرنس یک دل خرم نماند

جر نحو ست نیست قسم ما زدوران فلک

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - در مدح طغرل شاه سلجوقی

 

عشقت سوی هر که راه بر گیرد

اول غم تو گواه برگیرد

گر عکس رخت برآسمان افتد

مه وای فضیحتاه بر گیرد

بنمای خود آن چه زنخدان را

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در نکوهش دنیا

 

الحذار ای غافلان زین وحشت آباد الحذار

الفرار ای عاقلان زین دیو مردم الفرار

ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول

زین هواهای عفن وین آبهای ناگوار

عرصه‌ای نادلگشا و بقعه‌ای نادلپذیر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - من کلامه غفرله

 

زهی قدرت از عالم فکر برتر

وجود تو بر فرق ایام افسر

جلال تو از فکرت عقل بیرون

کمال تو از مدرج وهم بر تر

بانصاف تو زنده جان شریعت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - در مدح اقضی القضات صدرالدین صاعد مسعود

 

زهی موافق رای تو جنبش تقدیر

به دست بخت جوانت عنان عالم پیر

امام مشرق و اقضی القضاۀ روی زمین

که چشم عقل جهان بین ترا نیافت نظیر

ترا شگرف ثنایی‌ست صاعد مسعود

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - در وصف بنای مدرسه صدر منصور نظام الدین و مدح امیر نور الدین

 

زهی عالی بنای قصر معمور

که باد آفات دهر از ساحتت دور

هوای روشنت چون مطلع مهر

بنای عالیت چون روضه حور

بشرم از رفعت تو سقف مرفوع

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در مدح امام فاضل شمس الدین ابوافتح النطنزی

 

زهی در یای گوهر بخشش موج انگیز پهناور

نه آنرا غایت و پایان نه انرا ساحل و معبر

فرازش عنبر و عود نشیبش لؤلؤ و مرجان

هوا یش صافی و روشن زلالش عذب و جانپرور

فلک باقدر او پست و زمین در جنب او ذره

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - خطاب بچند دوست مسافر خود

 

سلام من که رساند بدان خجسته دیار

که هست مجمع احباب و محضر احرار

ببقعه که درو دوستان من جمعند

چه دوست؟ جانم واز جان عزیز تر صد بار

هزار بوسه بر آن خاک برنهد وانگه

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - خطاب بجمال الدین که یکی از دوستان اوست

 

بزرگ منعم و مخدوم من جمال الدین

سپهر رفعت و کان سخا و کوه وقار

بخاکپای تو کان تاج فرق کیوانست

که شوق خدمتت از من ببرد صبرو قرار

تو آفتابی و تا طلعتت طلوع کند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - خطاب بشهاب الدین که یکی دیگر از دوستان اوست

 

خلاصه همه عالم اجل شهاب الدین

که روشنند زرای تو ثابت وسیار

بریز سایه رای تو چشمه خورشید

فرود پایه قدر تو گنبد دوار

کمینه قطره زجود تو آب در قلزم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - خطاب بفخر الدین

 

دعا و خدمت مخدوم خویش فخرالدین

همی رسانم اگر آمد او زدریا بار

ربیع آمد لیکن ربیع ما نامد

توئی ربیع ربیع جهان خزان انگار

بجان تو که اگر شرح اشتیاق دهم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - خطاب بمنتجب الدین

 

اجل منتخب الدین اوحد الفقرا

کند قبول سلام و دعا برون زشمار

بغایتی بلقای تو آرزو مندم

که شرح دادن بعضی از آن بود دشوار

تو خویشتن زمی اندر کنار گیر از آنک

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - خطاب بعفیف الدین

 

عفیف دین در ازه، دعا همیگویم

اگر چه ما را از وی گله است صد خروار

بهیچ رقعه و نامه سلام ما ننوشت

زهی درازه زن روسبی لوطی خوار

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - خطاب بضیاء الدین

 

ضیاء دین را دعا همی گویم

همی کنم همه وقتی تنسم اخبار

زگوشت داد بدادی تو قلتبان دایم

که میدهند کنون بیست من بیکدینار

مباش از ین پس در حرص استخوان چو نسگ

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - خطاب بنجیب الدین

 

حکیم یونان ان فلسفی نجیب الدین

که واقفست بتحقیق برهمه اسرا ر

زمنطق و ز ریاضی و از طبیعیات

نجوم و هندسه و علم طب و موسیقار

همی فشاند گفتند روز و شب زروسیم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - حاجی سلام از چاکران باید باشد

 

زمن بخواهد حاجی سلام پرسش خویش

دعا و خدمت هریک همی کنم تکرار

توقعست مرا کز مجددات امور

خبر دهند بهر وقت از مجار ومسار

وگرمهمی یا خئمتی است فرماید

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - لغز حمام

 

چه گوئی چیست آن شکل مدور

که دارد خیمه با گردون برابر

چو ایوانی کشیده بر سر آب

چو خرگاهی زده بر روی آذر

هوایش روشن و آبش موافق

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح شهاب الدین خالص و شکایت از قحطی اصفهان

 

ای بر سر آمده تو ز ابنای روزگار

وی کرده روزگار بجاه تو افتخار

فرزانه میر عالم عادل شهاب دین

دریای سیل‌قطره و ابر گهرنثار

دور سپهر چون تو نزاده بلند قدر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
۱
۱۶۱
۱۶۲
۱۶۳
۱۶۴
۱۶۵
۳۷۳