گنجور

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۱ - در مدح یکی دیگر از بزرگان

 

ای در هنر مقدم اعیان روزگار

در نظم و نثر اخطل وحسان روزگار

آسان بر نفاذ تو دشوار اختران

پیدا بر ضمیر تو پنهان روزگار

نامانده چو تو اختر در برج شاعری

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - در مدح دستور ناصرالدین طاهر

 

زهی دست وزارت از تو معمور

چنان کز پای موسی پایهٔ طور

زهی معمار انصاف تو کرده

در و دیوار دین و داد معمور

قضا در موکب تقدیر نفراشت

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۳ - در مدح صدر اجل ضیاء الدین منصور

 

رییس مشرق و مغرب ضیاء الدین منصور

که هست مشرق و مغرب ز عدل او معمور

به اصطناع بیاراست دستگاه وجود

به استناد بیفزود پایگاه صدور

سپهر قدری کاندر ازای قدرت او

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۴ - در مدح صاحب ناصرالملة والدین ابوالفتح طاهر

 

ای ز رای تو ملک و دین معمور

شب این روز و ماتم آن سور

حامل حرز نامهٔ امرت

صادر و وارد صبا و دبور

دولت تو چو ذکر تو باقی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۵

 

بضیاء دولت و دین خواجهٔ جهان منصور

که هست عالم فانی به ذات او معمور

به کلک بیاراست پیشگاه هنر

به جاه قدر بیفزود پایگاه صدور

به پیش عزمت خاک کثیف باد عجول

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶ - در مدح سلطان فیروز شاه

 

ای بهمت برتر از چرخ اثیر

وز بزرگی دین یزدان را نصیر

برده حکمت گوی از باد صبا

کرده دستت دست برابر مطیر

ای جوان بختی که مثل و شبه تو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۷ - در مدح امیر شمس‌الدین اغلبک

 

ای بهمت ورای چرخ اثیر

چرخ در جنت همت تو قصیر

ای بقدر و شرف عدیم شبیه

وی به جود و سخا عدیم نظیر

پیش وهم تو کند سیر شهاب

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸ - در صفت جشن و مدح صاحب ناصرالدین طاهربن مظفر هنگام معاودت به نیشابور

 

ابشروا یا اهل نیشابور اذا جاء البشیر

کاندر آمد موکب میمون منصور وزیر

موکبی کز فر او فردوس دیگر شد زمین

موکبی کز گرد او گردون دیگر شد اثیر

موکبی کز طول و عرضش منقطع گردد گمان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۹ - در مدح صدر معظم کمال‌الدین مسعود عارض

 

زهی ز بارگه ملک تو سفیر سفیر

زمان زمان سوی این بندهٔ غریب اسیر

زهی بنان تو توجیه رزق را قانون

خهی بیان تو آیات ملک را تفسیر

به ظل جاه تو در پایهٔ سپهر نهان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰ - در مدح ناصرالدین ابوالفتح طاهر

 

ای به نسبت با تو هرچه اندر ضمیر آمد حقیر

پایهٔ تست آنکه ناید از بلندی در ضمیر

از وزارت را جلال و آفرینش را کمال

ای جهان را صدر و دین را مجد و دنیا را مجیر

صاحب صاحب نشانی خواجهٔ سلطان نشان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۱ - در صفت معشوق و مدح امیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی

 

بر من آمد خورشید نیکوان شبگیر

به قد چو سرو بلند و برخ چو بدر منیر

هزار جان لب لعلش نهاده بر آتش

هزار دل سر زلفش کشیده در زنجیر

گشاده طرهٔ او بر کیمن جانها دست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲ - در مدح امیر فخرالدین محمد میر آب مرو

 

به فال نیک درآمد به شهر موکب میر

به طالعی که سجودش همی کند تقدیر

به بارگاه بزرگی نشست باز به کام

جمال مجلس سلطان و بارگاه وزیر

بهاء ملت اسلام و فخر دین خدای

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۳ - در مدح و تهنیت خدام صاحب ناصرالدین طاهربن المظفر هنگام باز آمدن از زمین غور به جانب هراة

 

موکب عالی دستور جهان آمد باز

به سعادت به مقر شرف و عزت و ناز

جاودان در کنف خیر و سعادت بادا

موکبش تا به سعادت رود و آید باز

صاحب و صدر زمین ناصر دین آنکه قضا

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۴ - در عذر کم‌خدمتی ومدح امیر مودود احمد عصمی

 

زندگانی ولی نعمت من باد دراز

در مزید شرف و دولت و پیروزی و ناز

باد معلوم خداوند که من بنده همی

نیستم جمله حقیقت چو نیم جمله مجاز

از موالید جهانم من و در کل جهان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۵ - در مدح شمس‌الدین بهروز

 

ای بر اعدا و اولیا پیروز

در مکافات این و آن‌شب و روز

بر یکی جود فایضت غالب

وز دگر جاه قاهرت کین‌توز

بذل نزدیک همت تو چو وام

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۶ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

چون مراد خویش را با ملک ری کردم قیاس

در خراسان تازه بنهادم اقامت را اساس

چون غنیمت را مقابل کرده شد با ایمنی

عقل سی روز و طمع ماهی بود راسابراس

ای طمع از خاک رنگین گر تهی داری تو کیس

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح ناصرالدین طاهربن مظفر

 

زهی دست تو بر سر آفرینش

وجود تو سر دفتر آفرینش

فضا خطبه‌ها کرده در ملک و ملت

به نام تو بر منبر آفرینش

چهل سال مشاطه کون کرده

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۸ - در مدح امام بزرگ شیخ قطب الدین ابوالمظفر العبادی

 

ای شادی جان آفرینش

وی گوهر کان آفرینش

ای محرم خلوتی که آنجا

محسوت نشان آفرینش

ای بلبل بوستان تجرید

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۹ - در مدح صفوةالدین مریم خاتون

 

ای نهان گشته در بزرگی خویش

وز بزرگی ز آسمان شده بیش

آفتاب این چنین بود که تویی

آشکار و نهان ز تابش خویش

تو ز اندیشه آن سویی و جهان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۰ - در مدح صاحب اوحدالدین اسحق

 

دوش سرمست آمدم به وثاق

با حریفی همه وفا و وفاق

دیدم از باقی پرندوشین

شیشه‌ای نیمه بر کنارهٔ طاق

می چون عهد دوستان به صفا

[...]

انوری
 
 
۱
۱۵۳
۱۵۴
۱۵۵
۱۵۶
۱۵۷
۳۷۶