گنجور

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - در مدح عمادالدین فیروز شاه امیر خراسان

 

خدایگانا سال نوت همایون باد

همیشه روز تو چون روز عید میمون باد

به گرد طالع سعدت که کعبهٔ فلکست

هزار دور طواف سعود گردون باد

چنانکه رای تو بر امن و عدل مفتونست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲ - در مدح صاحب ناصرالدین طاهر

 

صاحبا جنبشت همایون باد

عید و نوروز بر تو میمون باد

طالع اختیار مسعودت

زبدهٔ شکلهای گردون باد

صولت و سرعت زمین و زمان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - در مدح سلطان سلیمان شاه

 

ملکا مملکت به کام تو باد

ملک هم نام تو به نام تو باد

ساحت آسمان زمین تو گشت

خواجهٔ اختران غلام تو باد

حشمت از حشمت تو محتشم است

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - در مدح سلطان سنجر

 

خسروا بخت همنشین تو باد

مشتری در قران قرین تو باد

خواجهٔ اختران غلام تو گشت

عرصهٔ آسمان زمین تو باد

خاتم و خنجر قضا و قدر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در تهنیت عید و مدح پیروزشاه

 

ای عید دین و دولت عیدت خجسته باد

ایامت از حوادث ایام رسته باد

گلزار باغ چرخ که پژمردگیش نیست

در انتظار مجلس تو دسته دسته باد

بازار مصر جامع ملک از مکان تو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در مدح ابوالحسن مجدالدین علی عمرانی

 

اکنون که ماه روزه به نقصان در اوفتاد

آه از حجاب حجرهٔ دل بر در اوفتاد

هجران ماه روزه پیام وصال داد

اینک نهیب او به جهان اندر اوفتاد

گوید به چند روز دگر طبع نفس را

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در مدح ملک معظم پیروزشاه

 

ای به شاهی ز همه شاهان فرد

مشتری طلعت و مریخ نبرد

آسمان مثل تو نادیده به خواب

مجلس و معرکه را مردم و مرد

بر جهان ای ز جهان جاه تو بیش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در تعریف قصر و عمارتی که ناصرالدین در باغ ساخته بود

 

ای نمودار سپهر لاجورد

گشته ایمن چون سپهر از گرم و سرد

هم سپهر از رفعت سقفت خجل

هم بهشت از غیرت صحنت به درد

اشک این چون آب شنگرف تو سرخ

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در مدح سلطان سنجر

 

تا ملک جهان را مدار باشد

فرمانده آن شهریار باشد

سلطان سلاطین که شیر چترش

در معرکه سلطان شکار باشد

آن خسرو خسرونشان که تختش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - ایضا در مدح سلطان سنجر

 

گر دل و دست بحر و کان باشد

دل و دست خدایگان باشد

شاه سنجر که کمترین خَدَمَش

در جهان پادشه نشان باشد

پادشاه جهان که فرمانش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - تقاضای تشریف از مخدوم

 

ای خداوندی که هرکه از طاعتت سربرکشد

روزگارش خط خذلان تا ابد بر سر کشد

گر سموم قعر تو بر موج دریا بگذرد

جاودان از قهر دریا باد خاکستر کشد

ور نسیم لطف تو بر شعلهٔ دوزخ وزد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲ - در مدح جلال‌الوزراء احمدبن مخلص

 

خیزید که هنگام صبوح دگر آمد

شب رفت و ز مشرق علم صبح برآمد

نزدیک خروس از پی بیداری مستان

دیریست که پیغام نسیم سحر آمد

خورشید می اندر افق جام نکوتر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳ - در مدح اکفی الکفات امیر ضیاء الدین احمد عصمی

 

خدای جل جلاله ز من چنین داند

که هرکه نام خداوند بر زبان راند

چو از دریچهٔ گوش اندر آیدم به دماغ

دلم به دست نیاز از دماغ بستاند

حواس ظاهر و باطن که منهیان دلند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۴ - در مدح رکن‌الدین مفتی گفته در وقتی که حکیم با تاج عمزاد نزاع و دعوایی داشته و مایل بوده که آن مرافعه پیش او برند و تاج عمزاد به مفتی دیگر میل داشته است

 

در دین چو اعتصام به حبل متین کنند

آن به که مطلع سخن از رکن دین کنند

دین‌پروری که داغ ستورش مقربان

از بهر کسب مرتبه نقش نگین کنند

ارواح انبیا ز مقامات آخرت

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۵ - در مدح امیر عزالدین طوطی بک

 

خراب کرد به یکبار بخل کشور جود

نماند در صدف مکرمات گوهر جود

وبال گشت همه فضل و علم و راحت و مال

شرنگ گشت همه نوش و شهد و شکر جود

برفت باد مروت بگشت خاک وفا

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - در مدح امیر علاء الدین محمد

 

هرکرا در دور گردون ذکر مقصد می‌رود

یا سخن در سر این صرح ممرد می‌رود

یا حدیث آن بهشتی چهره کز بدو وجود

همچو خاتونان درین فیروزه مرقد می‌رود

یا در آن حورا نسب کودک شروعی می‌کند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

طبعم به عرضه کردن دریا و کان رسید

نطقم به تحفه دادن کون و مکان رسید

هم وهم من به مقصد خرد و بزرگ تاخت

هم گام من به معبد پیر و جوان رسید

این دود عود شکر که جانست مجمرش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در مدح نظام‌الملک صدرالدین محمد میراب مرو

 

شبی گذاشته‌ام دوش در غم دلبر

بدان صفت که نه صبحش پدید بد نه سحر

چنان شبی به درازی که گفتی هردم

سپهر باز نزاید همی شبی دیگر

هوا سیاه به کردار قیرگون خفتان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در مدح یکی از فرزندان نظام‌الملک است

 

ای به رفعت ز آسمان برتر

نور رای تو آفتاب دگر

ای تو مقصود جنس و نوع جهان

وی تو مختار خاص و عام بشر

کمترین آستان درگه تست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - از زبان اهل خراسان به خاقان سمرقند رکن‌الدین قلج طمغاج خان پسرخواندهٔ سلطان سنجر

 

به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر

نامهٔ اهل خراسان به بر خاقان بر

نامه‌ای مطلع آن رنج تن و آفت جان

نامه‌ای مقطع آن درد دل و سوز جگر

نامه‌ای بر رقمش آه عزیزان پیدا

[...]

انوری
 
 
۱
۱۵۱
۱۵۲
۱۵۳
۱۵۴
۱۵۵
۳۷۳