رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۱
نفس را به عذرم چو انگیز کرد
چو آذر فزا آتشم تیز کرد
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۲
ز هر خاشهای خویشتن پرورد
که جز خاش وی را چه اندر خورد؟
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۳
نشست وسخن را همی خاش زد
ز آب دهن کوه را شاش زد
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۴
ببادافره جاودان کردمند
به دوزخ بماند روانش نژند
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۵
یکی بزم خرم بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۶
تن خنگ بید، ارچه باشد سپید
به تری و نرمی نباشد چو بید
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۷
کفیدش دل از غم، چون آن کفته نار
کفیده شود سنگ تیمار خوار
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۸
درخش، ارنخندد به وقت بهار
همانا نگرید چنین ابر زار
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۹
به دامم نیامد بسان تو گور
رهایی نیابی، بدین سان مشور
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۰
رسیدند زی شهر چندان فراز
سپه خیمه زد در نشیب و فراز
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۱
چه خوش گفت مزدور با آن خدیش:
مکن بد به کس، گر نخواهی به خویش
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۲
تن از خوی پر آب و دهان پر ز خاک
زبان گشته از تشنگی چاک چاک
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۳
فگندند بر لاد پر نیخ سنگ
نکردند در کار موبد درنگ
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۴
به یک باد اگر بیشتر تار رنگ
که باشد که بیشی بود بی درنگ
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۵
دو جوی روان از دهانش ز خلم
دو خرمن زده بر دو چشمش ز خیم
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۶
بهارست همواره هر روزیم
به منکر فراوان، به معروف کم
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۷
مکن خویشتن از ره راست گم
که خود را به دوزخ بری بافدم
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۸
به دشت ار به شمشیر بگزاردم
ازان به که ماهی بیو باردم
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۹
اگر باشگونه بود پیرهن
بود حاجت برکشیدن زتن
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۰
جگر تشنگانند بیتوشگان
که بیچارگانند و بیزاوران