گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح ابو منصور دواتی قراتکین حاکم غرجستان

 

مرا دلیست که از چشم بد رسیده به جان

بلای من ز دلست اینت درد بی درمان

ترا چه گویم گویم مرا چشم بدزد

ترا چه گویم گویم مرا ز دل بستان

گرم ز چشم ندزدی تباه گردد عیش

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - درمدح فخر الدوله ابو المظفر احمد بن محمد والی چغانیان و توصیف شعر گوید

 

با کاروان حله برفتم ز سیستان

باحله تنیده ز دل بافته ز جان

با حله ای بریشم ترکیب او سخن

با حله ای نگار گر نقش او زبان

هر تار او به رنج برآورده از ضمیر

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر

 

ای عهد من شکسته بدان زلف پر شکن

با ز این چه سنبلست که سر برزد از سمن

دامیست آن که از پی دل تو همی زنی

دام ار همی ز بهر دل من زنی مزن

چندین هزار حیله چه باید ز بهر دل

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۳ - در ذکر مسافرت از سیستان به بست و مدح خواجه منصور بن حسن میمندی

 

چون بسیج راه کردم سوی بست از سیستان

شب همی تحویل کرد از باختر بر آسمان

روز چون قارون همی نادید گشت اندر زمین

شب چو اسکندر همی لشکر کشید اندر زمان

جامه عباسیان بر روی روز افکند شب

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۴ - در توصیف شکار سلطان گوید

 

اندر این هفته شکاری کرد کز اخبار آن

قصر بر قیصر قفس شد، خانه بر خان آشیان

چون زمین ساکن شد اندر کشوری رامش فزود

چون فلک برگشت گرد کشوری رامش کنان

گه ترنجی در بنان و گه کمانی بر کتف

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح ملک زاده مسعود بن محمود بن سبکتگین

 

ای خانه مبارک و باغ بآفرین

فرخنده باد و فرخ بر خسرو زمین

شاهنشه زمانه ملک زاده بو سعید

مسعود با سعادت و سلطان راستین

تابود بود و از پس این تابود بود

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در دعای سلطان و تقاضای ملازمت سفر گوید

 

ای بر گذشته از ملکان پایگاه تو

قدر تو بر سپهر بر آورده گاه تو

ماه منیر صورت ماه درفش تو

روز سپید سایه چتر سیاه تو

جان ملوک را فزع آید زتیغ تو

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح خواجه ابوسهل احمد بن حسن حمدوی گوید

 

سروی شنیده ای که بود ماه بار او ؟

مه دیده ای که مشک بپوشد کنار او ؟

من دیدم و شنیدم، این هر دو، آن بتیست

کاین دل هزار بار تبه شد به کار او

پر گوهرست ز آتش عشقش کنار من

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۸ - در تهنیت عید و مدح سلطان محمود غزنوی

 

ز بهر تهنیت عید بامداد پگاه

بر من آمد خورشید نیکوان از راه

چو چین کرته بهم بر شکسته جعد کشن

چو حلقه های زره پر گره دو زلف سیاه

نبیدنی به کف و هر دو رخ به رنگ نبید

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۹ - در مدح سلطان محمود بن سبکتگین غزنوی

 

با من به شابهار به سر برد چاشتگاه

ماه من آنکه رشک برد زود و هفته ماه

گفت: این فراخ پهنا دشت گشاده چیست

گفتم: که عرضه گه شه بیعدد سپاه

گفتا: چه خوانم این شه آزاده را بنام ؟

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۰ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی

 

به فرخی و به شادی و شاهی ایران شاه

به مهرگانی بنشست بامداد پگاه

برآن که چون بکند مهرگان به فرخ روز

به جنگ دشمن واژون کشد به سغد سپاه

به مهر ماه ز بهر نشستن و خوردن

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح سلطان محمود بن ناصر الدین غزنوی

 

هر که خواهنده دین باشد و جوینده راه

شغل از طاعت ایزد بود خدمت شاه

شاه محمود که شاهان زبر دست کنند

هر زمانی به پرستیدن او پشت دوتاه

در همه گیتی برسر ننهد هیچ شهی

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۲ - در مدح امیر ابو یعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصر الدین

 

زلف مشکین تو زان عارض تابنده چو ماه

به سر چاه زنخدان تو آید گه گاه

از پی آن که یکی بسته بدو رسته شود

گرد می گردد و در چاه کند ژرف نگاه

اندر آن چاه شب و روز گرفتار و اسیر

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۳ - در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمودبن ناصر الدین

 

عروس ماه نیسان را جهان سازد همی حجله

به باغ اندر همی بندد ز شاخ گلبنان کله

ز بهر گوهر تاجش همی بارد هوا لؤلؤ

ز بهر جامهٔ تختش همی بافد زمین حله

به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۴ - نیز در مدح امیر ابواحمد محمدبن محمد غزنوی

 

بامدادان پگاه آمد با روی چو ماه

آنکه آراسته زو گردد هر عید سپاه

اندکی غالیه بر زلف سیه برده به کار

عید را ساخته و تاخته از حجره به گاه

گفتم ای ماه ترا زلف ز مشک سیه است

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۵ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین

 

عید خوبان سرای آمد و خورشید سپاه

جامه عید بپوشید و بیاراست پگاه

زلف را شانه زدو حلقه و بندش بگشاد

دامنی مشک فرو ریخت از آن زلف سیاه

باد شبگیری برزلف سیاهش بوزید

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۶ - نیز در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین

 

از پی تهنیت روز نو آمد برشاه

سده فرخ روز دهم بهمن ماه

به خبر دادن نو روز نگارین سوی میر

سیصد وشصت شبانروز همی تاخت به راه

چه خبر داد؟ خبر داد که تا پنجه روز

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۷ - در مدح خواجه ابوالقاسم احمد بن حسین میمندی

 

زمانه رغم مرا ای به رخ ستیزه ماه

خطی کشید بر آن عارض سپید سیاه

گمانش آن که تبه کرد جای بوسه من

ز غالیه نشود جایگاه بوسه تباه

شیی به گرد مه اندر کشید و آگه نیست

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸ - در مدح خواجه ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج

 

به جان تو که نیارم تمام کرد نگاه

ز بیم چشم رسیدن بدان دو چشم سیاه

از آنکه نرگس لختی به چشم تو ماند

دلم به نرگش بر شیفته شده ست و تباه

به روی و بالا ماهی و سروی و نبود

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۹ - در مدح خواجه بزرگ و عذر تفصیر خدمت

 

ای رسانیده مرا حشمت و جاه تو به جاه

فضل و کردار تو بگرفته ز ماهی تا ماه

ای مرا سایه درگاه تو سرمایه عز

وز بلاها و جفاهای جهان پشت و پناه

واجب آنستی کاین بنده دیرینه تو

[...]

فرخی سیستانی
 
 
۱
۱۵۱
۱۵۲
۱۵۳
۱۵۴
۱۵۵
۶۵۳۱