گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - در مدح خواجه ابوسهل دبیر، عبدالله بن احمد بن لکشن گوید

 

دوش ناگاه بهنگام سحر

اندر آمد ز در آن ماه پسر

با رخ رنگین چون لاله و گل

بالب شیرین چون شهد و شکر

حلقه جعدش پر تاب و گره

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - نیز در مدح خواجه ابوسهل دبیر، عبدلله بن احمد بن لکشن

 

بوستان سبز شد و مرغ در آمد به صفیر

ناله مرغ دلارام تر از نغمه زیر

ابر فروردین گویی به جهان آذین بست

که همه باغ پرند‌ست و همه راغ حریر

گه زره‌باف شود باد و گهی جوشن‌دوز

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۲ - در مدح خواجه عمید سید ابواحمد تمیمی گوید

 

آن کیست کاندر آمد بازی کنان ازین در

رویی چو بوستانی از آب آسمان تر

باز این چه رستخیز‌ست این خود کجا درآمد

این را که ره نموده‌ست از بهر فتنه ایدر

ای دوستان یکدل‌، دل باز شد ز دستم

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - در مدح خواجه عمید اسعد کدخدای امیر ابوالمظفر والی چغانیان

 

بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر

ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر

گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح

گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر

هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - در وزارت یافتن وخلعت پوشیدن خواجه ابو علی حسنک وزیر گوید

 

نیک اختیار کرد خداوند ما وزیر

زین اختیار کرد جهان سر بسر منیر

کار جهان بدست یکی کاردان سپرد

تا زو جهان همه چو خورنق شد وسدیر

چون او نبوده اند، اگر چند آمدند

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - نیز در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر گوید

 

ای ترک دلفریب دل من نگاهدار

جز ناز و جز عتاب چه داری دگر بیار

تا کی بود بهانه و تاکی بود عتاب

این عشق نیست جانا جنگست و کارزار

هر روز نو عتابی ودیگر بهانه ای

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - نیز در مدح سیدالکفاة خواجه ابوعلی حسنک وزیر گوید

 

باری ندانمت که چه خو داری ای پسر

تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر

همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق

همچون مه گرفته درون آییم ز در

رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - نیز در مدح خواجه ابوعلی حسنک وزیر گوید

 

مهرگان امسال شغل روزه دارد پیش در

خواجه از آتش پرستی توبه داد او را مگر

خواجه سید وزیر شاه ایران بوعلی

قبله احرار و پشت لشکر و روی گهر

تیغ را میر جلیل و خامه را خواجه بزرگ

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - در مدح ابوبکر عمید الملک قهستانی عارض لشکر گوید

 

ای غالیه کشیده ترا دست روزگار

باز این چه غالیه ست که تو برده ای بکار

روی ترا به غالیه کردن چه حاجتست

او را چنانکه هست بدو دست بازدار

آرایشی بکار چه داری همی کزو

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - در مدح خواجه حسین بن علی گوید

 

دلم همی نشود بر فراق یار صبور

همی بخواهد پرسیدن و سلام از دور

اگر فراق بخواهد دل من از پس وصل

ملامتش نکنم بلکه دارمش معذور

ز کام و آرزو‌ی خویش گم شده‌ست دلم

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۰ - در مدح خواجه ابوسهل دبیر گوید

 

کوس فرو کوفت ماه روزه بیکبار

روزه نهان کرد لشکر از پس دیوار

بر بط خاموش بوده گشت سخنگوی

محتسب سرد سیر گشت ز گفتار

باده ز پنهان نهاد روی بمجلس

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - در مدح عضد الدوله امیر یوسف برادر سلطان محمود

 

یاد باد آن شب کان شمسه خوبان طراز

بطرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز

من و او هر دو بحجره در و می مونس ما

باز کرده در شادی و در حجره فراز

گه بصحبت بر من با بر او بستی عهد

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - در مدح شمس الکفاة خواجه احمدبن حسن میمندی

 

سرو ساقی وماه رود نواز

پرده بر بسته در ره شهناز

زخمه رودزن نه پست ونه تیز

زلف ساقی نه کوته ونه دراز

مجلس خوب خسروانی وار

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود غزنوی

 

آشتی کردم با دوست پس از جنگ دراز

هم بدان شرط که بامن نکند دیگر ناز

زانچه کرده ست پشیمان شد و عذر همه خواست

عذر پذرفتم و دل در کف او دادم باز

گر نبودم به مراد دل او دی و پریر

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۴ - در مدح سلطان محمود و ذکر مراجعت او از رزم و فتح قلعه هزار اسب

 

بر کش ای تُرک و بیکسو فکن این جامه جنگ

چنگ بر گیر و بنه درقه و شمشیر از چنگ

وقت آن شد که کمان افکنی اندر بازو

وقت آنست که بنشینی و برداری چنگ

دشمن از کینه بر آمد به کمینگاه مرو

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۵ - در ذکر شکارگاه و شکار کردن سلطان محمود غزنوی گوید

 

خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ

بر آوردندهٔ نام و فرو برندهٔ ننگ

شَهِ ستوده به نام و شه ستوده به خوی

شهِ ستوده به بزم و شهِ ستوده به جنگ

چو آفتاب سر از کوه باختر بر زد

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۶ - در مدح سلطان محمدبن سلطان محمود گوید

 

مرا سلامت روی تو باد ای سرهنگ

چه باشدار بسلامت نباشد این دل تنگ

دلم به عشق تو در سختی و عنا خو کرد

چنانکه آینه زنگ خورده اندر زنگ

ازین گریستن آنست امید من که مگر

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید

 

چه فسون ساختند و باز چه رنگ

آسمان کبود و آب چو زنگ

که دگرگون شدند و دیگر سان

به نهاد و به خوی و گونه و رنگ

آن شد از ابر همچو سینه غرم

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین گوید

 

همی بنفشه دمد گرد روی آن سرهنگ

همی به آینه چینی اندر آید زنگ

از آن بنفشه که زیر دو زلف دوست دمید

بسی نماند که بر لاله جای گردد تنگ

اگر بنفشه فروشی همی بخواهم کرد

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۹ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی گوید

 

تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده به فال

جز به شادی نسپردم شب و روز ومه و سال

چه بود فالی فرخنده تر از دیدن دوست

چه بود روزی پیروزتر از روز وصال

بینی آن زلف سیاه از بر آن روی چو ماه

[...]

فرخی سیستانی
 
 
۱
۱۴۷
۱۴۸
۱۴۹
۱۵۰
۱۵۱
۶۵۳۱