عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۷ - چکامه ای شیوا در صنعت تکریر
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۸ - در ثنای ممدوح
نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز
یکی ز عمر نشاط و یکی ز شادی نیز
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۹ - چشم نیاز
اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد
بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز
من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت
برابر دل من بترکید چشم نیاز
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۰ - رباعی
سبحان اله درین جوانی و هوس
روز و شبم اندیشه همین بودی بس
کاندر پیری ز من بباید کس را
خود پیر شدم مرا ببایست از کس
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۱ - شکوائیه
بدان رسید که بر ما بزنده بودن ما
خدای وار همی منتی نهد هر خس
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۲ - از قطعه ای
همان که بودی ازین پیش شاد گونه من
کنون شدست دواج تو ای بدولی فاش
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۳ - از قطعه ای
ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ
کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۴ - وله
تا یکی خم بشکند ریزه شود سیصد سبو
تا مرد پیری بپیش او مرد سیصد کلوک
هر که موک مردمان جوید بشو گو خط دو کش
کی نخست او را زند باشد موک؟
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۵ - وله
چو مشک بویا لیکنش نافه بوده ز غژب
چو شیر صافی، پستانش بوده از پاشنگ
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۶ - قطعه
یاسمن آمد بمجلس، با بنفشه دست سود
حمله کردند و شکسته شد، سپاه با درنگ
با سماع چنگ باش، از چاشتگه تا آن زمان
کز فلک پروین برآید همچو سیمین شفترنگ
از دل و پشت مبارز، می برآید صد تراک
[...]
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۷ - قطعه
چه دیلمان زره پوش و شاه ترکانش
بتیر و زوبین بر پیل ساخته چنگال
درست گوئی شیران آهنین چرمند
همی جهانند از پنجه آهنین چنگال
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۸ - قطعه
خواجه بزرگست و مال دارد و نعمت
نعمت و مالی که کس نیابد از آن کام
بخلش آنجا رسیده است که نگذاشت
شوخ بگرمابه بان و موی به حجام
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۹ - در تشبیه خربزه گفته و به هلال و بدر در دو حالت وصف کرده است
آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد
رنگ دیبا دارد و بوی قماری عود خام
چون تو ببریدی شود هر یک از آن ده ماه نو
ور نبری باشد او در ذات خود ماه تمام
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۰ - شکار خویش
ما در غم خویش غمگسار خویشیم
محنت زدگان روزگار خویشیم
سرگشته و شوریده کار خویشیم
صیاد نه ایم و هم شکار خویشیم
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۱ - در مناعت خویش گوید
اگر نسبتم نیست یا هست حرم
اگر نعمتم نیست یا هست رادم
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۲ - از قطعهای
کسی که او کند از کان که به میتین سیم
مکن بر او بر بخشایش و مباش رحیم
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۳ - در توصیف انجیر
انجیر کش از شاخ بستدی تو
وصفش تو بیک بیت بشنو از من
چون برگ گل زرد خرد کرده
سربسته و کرده میان پر ارزن
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۴ - رباعی
آن جسم پیاله بین به جان آبستن
همچون سمنی به ارغوان آبستن
نی نی غلطم پیاله از غایت لطف
آبیست به آتش روان آبستن
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۵ - رباعی
در جسم پیاله جان روانست روان
در روح بجسم آن روانست روان
در آب فسرده آتش سیال است
در درج بلور لعل کانست روان
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۶ - غزل
مها از روی خوبی شب برافکن
فغان و ناله در هر کشور افکن
کمند زلف دست افزار بگشای
سر گردنکشان در پا درافکن
هلاک جان هر بیچاره ای را
[...]