کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۵
شمعم که سرم آفت تن می آید
از پیرهنم بوی کفن می آید
از اشک هر آنچه گرد من می آید
بر من همه هم ز خویشتن می آید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۶
هر بد که زگردش زمن می آید
سبحان الله نصیب من می آید
این گریۀ من نه بهر بیمست و امید
بر خویشتنم گریستن می آید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۷
چشمم جو بران روی نکو می آید
خونابه بجای آب ازو می اید
هر کجا که سیه گلیمی، آشفته سریست
در حلقۀ زلف تو فرو می اید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۸
چون یادم از آن روی نکو می آید
خونم بدل تیره فرو می اید
پاکیزه تری ز قطرۀ اشک از انک
در چشم نیایی تو و او می آید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۹
دی گفت صبا که گل بنزدیک رسید
باور کردم که رنگ آن بود پدید
زیرا که چو چشمهای نرگس می جست
می دانستم که روی گل خواهد دید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۰
چشم ز میان تو نشان هیچ ندید
بیش از کمر تو در میان هیچ ندید
هیچست دهان تو و در عالم لطف
هر کس که ندید آن دهان هیچ ندید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۱
می نتوانم اشک فراوان بارید
خون جگر از دیده چو باران بارید
صد گونه بهانه بیش بر باید ساخت
تا بی تو دو قطره اشک بتوان بارید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۲
گر تیغ سر انگشت تو صد را ببرید
تا ظن نبری که آن بعمدا ببرید
می گوید به هر دم خرد انگشت گزان
هندو بنگر چگونه دریا ببرید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۳
کو دیده که تا بر وطن خود گرید
بر حال دل و واقعۀ بد گرید؟
دی بر سر یک مرده دو صد گریان بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۴
بیداری چشم و خواب بختم نگرید
بر دست فنا غارت رختم نگرید
نه مرده، نه زنده، همچو باد نوروز
اندر تن سست جان سختم نگرید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۵
هنگام صبوحست حریفان خیزید
وان باقی دوشین بقدح در ریزید
یک لحظه ز بند نیک و بد بگریزید
در بی خبریّ و بی خودی آویزید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۶
چون زلف ترا کار ببالا برسید
از وصل قدت بآرزوها برسید
گفتم چو بدان قامت زیبا برسید
یا رب بچه نیکویی بدینجا برسید؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۷
لطف تو بآشنا و بیگانه رسید
زو بهره بهر دلی جداگانه رسید
از خلوت وصل و لذت گفت و شنید
ما را همه آرزو و افسانه رسید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۸
آنان که زوصلشان دلم می بالید
جانم زفراقشان فراوان نالید
ناگاه دهان گورشان بی دندان
چون آب بخورد و خاک در لب مالید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۹
ای وصل تو بر تراز تمنای امید
ناپخته بمانده با تو سودای امید
من در تو کجا رسم که آنجا که تویی
نه دست هوس رسید و نه ÷ای امید؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۰
گر در همه عمر خویش فرصت جوید
نا با من خسته دل حدیثی گوید
ناگاه ستیزۀ مرا چشم رقیب
چون دیدۀ نرگس از زمین بر روید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۱
خصمت که ره قضای بد می جوید
پیکارة تو نه از خرد می جوید
بر تیغ تو کرد خویشتن را عرضه
بیچاره در اب مرگ خود می جوید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۲
ماییم چو خر گه همه بر بسته کمر
در خدمت تو صف زده در یکدیگر
نا راست سری بزرگ سایه گستر
او را سر جمله گردنان در چنبر
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۳
مانند دو چشمیم من و آن دلبر
در نیک و بد زمانه با هم یاور
هر شب تا روز خفته با یکدیگر
یک روز ندیده یکدگر را بنظر
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۴
تا ز رنکنی از دهن کیسه بدر
هرگز نرسی بوصل آن سیمین بر
ورچون کمرش تو با میان آری زر
یار آید با تو در میان همچو کمر