گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۵

 

زر رشتۀ خور زتاب شب بگسستند

یکباره در روزه بما در بستند

تا پای و سر شام و سحر نشکستند

تا روز و شب از آمد و شد ننشستند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۶

 

نام کف تو چو پیش دشمن بردند

گوهر ز دو چشم او بخرمن بردند

روز طرب از بزمگهت زر و درم

نرگس بکلاه و گل بدامن بردند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۷

 

از جور که بر سرو بلندت مردند

در بند اسیر و مستمندت کردند

شمعی ، چه عجب که کند داری بر پای

سروی، چه عجب که تخته بندت کردند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۸

 

صاحبنظران چو شمع در بر گیرند

از هیچ حساب خویش کمتر گیرند

چون آفت بود خویشتن بشناسد

حالی سر خود بدست خود برگیرند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۹

 

اقبال تو با سپهر و اختر بزند

نوک قلمت بانی شکّر یزند

وقتست که در چمن بنام کرمت

بلبل بکند خطبه و گل زر بزند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۰

 

چون کالبدم ز روح وا پردازند

در کنج یکی تیره مغاک اندازند

از یاد لب تو بر دهان آرد آب

هر کوزه که از خاک منش بر سازند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۱

 

چوگان زلفان که سوی میدان یازند

گوی از دل عاشقان غمگین سازند

اوّل ز خودش بزخم دور اندازند

و آنگاه دو اسبه از پیش می تازند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

با چشم تو باد چشم عبهر بکند

سودای تو مرغ عقل را پر بکند

ور گل نه باندام کند خدمت تو

هم باد صباش پوست از سر بکند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۳

 

وقتست که باز بلبل آشوب کند

فرّاش چمن ز باد جاروب کند

گل پیرهن دریدۀ خون آلود

از دست رخ تو بر سر چوب کند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

وقتست که بلبل بگل آواز کند

این لابه در افزاید و آن ناز کند

بلبل بسخن مضاحک آغاز کند

تا گل بشکر خنده دهن باز کند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

وقتی که صبا طرّۀ سنبل شکند

ساز طرب از نوای بلبل شکند

بر گل شکنند عاقلان توبت خویش

ابله باشد که توبه بر گل شکند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۶

 

قلب صف عقل عقربی می شکند

بازار هلال غبغبت می شکند

چشمم زغمت نیک گهر ریز شدست

دریاب که ناموس لبت می شکند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۷

 

هر کو سر و زر بیار تسلیم کند

خود را ز غم فراق بی بیم کند

با دلبر خویش روی در روی آرد

چون آینه هر که پشت بر سیم کند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

با آنکه دلم ز وصل خرم نکند

یک ذره ز سرکشی خود کم نکند

از رشک حرام کرد بر چشمم خواب

تا دل طمع خیال ازو هم نکند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

پیوسته دلم میل بسوی تو کند

نیک و بد خود به آرزوی تو کند

و آنجا که رخت با گل رعنا کو شد

رنگ رخ من پشتی روی تو کند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

شاید که دلم میل بسوی تو کند

زیبد که همیشه آرزوی تو کند

پروانه چو در فروغ رویت نگردد

بگذارد شمع و قصد روی تو کند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۱

 

در کار جهان کسی که اندیشه کند

از هر‌دو‌جهان بی‌خردی پیشه کند

از شیشه فرو ریزد می دیوانه

تا عقل مرا چو دیو در شیشه کند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۲

 

بر یاد قدت دل رهی ناله کند

چون مرغ که بر سروسهی ناله کند

گویند مکن ناله و این غم که مراست

بر دل نه که بر کوه نهی ناله کند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

هر چند ز نرگس صفت چشم کنند

ورچه مثل از رنگ رخ لاله زنند

نه این چو رخ تست و نه آن چون چشمت

با آنکه خود این چشم و چراغ چمنند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۴

 

آنها که مرا بعشوه مغرور کنند

باروی توام حکایت از حور کنند

بینند تنی چو ریسمان اندر تاب

چون شمع اگرم جامه ز تن دور کنند

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۱۳۷۵
۱۳۷۶
۱۳۷۷
۱۳۷۸
۱۳۷۹
۶۴۶۲