کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۵
آن کو بسلامی ز تو قانع باشد
یکباره رها مکن که ضایع باشد
دیرست که یاد می نیاری زرهی
ان شاالله که خیر مانع باشد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۶
چون در تو نه فضل و نه تفضل باشد
نه بخششی از سر تمول باشد
ما را ز سر و ریش تو میبگزیرد
طاسی و پلاسی چه تجمل باشد؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۷
شمعم که غذای چشمم از نم باشد
خنده همه گریه سور ماتم باشد
شادی و طرب بخواب بینم گه گاه
وان نیز چو بیدار شوم غم باشد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۸
بسیار بدیدم و چو تو کم باشد
یاری که برنج یار خرم باشد
نازک دل و زود سیر و بد پیوندی
زان وصل تو چون پیاله یک دم باشد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۹
چون چنگ تو تارگیم در تن باشد
در گوش زمانه نالۀ من باشد
درماتم و سور هر کجا خواهی گیر
راه من و شمع برگرستن باشد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۰
پیوسته ترا حال پریشان باشد
خرج تو همه ز کیسۀ جان باشد
این مایۀ عمر صرف در چیزی کن
کآنگاه که این نباشدت آن باشد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۱
نالیدن بلبل ار چه موزون باشد
از نالۀ او مرا جگر خون باشد
گل در بر بلبل این چنین می نالد
تو دور ز من نالۀ من چون باشد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۲
عشق تو مرا جان و روان میبخشد
اندوه توام شادی جان میبخشد
بخشنده بود مست، از آن خستهدلم
تا مست تو شد هردو جهان میبخشد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۳
عمر تو درین هوس هبا خواهد شد
کز چرخ امید تو وفا خواهد شد
اندیشه نمی کنی که این جان عزیز
چون از تو بدر شود کجا خواهد شد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۴
دل در پی دلبر بسفر خواهد شد
جان نیز برین عزم بدر خواهد شد
تا باز مرا ازو خبر خواهد شد
بس آب جوی دیده در خواهد شد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۵
از رای تو کارها نکو خواهد شد
کار دو جهان بکام او خواهد شد
تیغ تو بصورت ارچه آبی تنکست
بس سر که بدان آب فرو خواهد شد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۶
چون موم بدست غم زبون باید شد
و آنگه بآتش اندرون باید شد
ور روشنی می طلبی همچون شمع
سوزان سوزان زخود برون باید شد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۷
آلوده مشو که پاک می باید شد
ماسای که دردناک می باید شد
از باد چو آتش ار بری سر فلک
چون آب بزیر خاک می باید شد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۸
عمر تو که بر خیره چنان ضایع شد
کوچک چیزی نبود کآن ضایع شد
فریاد از آن دم که تو آگاه شوی
کآن چیست که از تو رایگان ضایع شد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۹
گه شانه زبان در خم گیسوت کشد
گه آینه روی سخت در روت کشد
باری که بود سرمه کت آید در چشم؟
یا وسمه که او کمان ابروت کشد؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۰
آن شمع دراز قد که جز سر نکشد
بیش از یک شب عمروی اندر نکشد
ده تو دارد جامه و از سر سبکی
می جوشد مغزش و یکی بر نکشد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۱
زلف تو دلم برد و بقصد جان شد
گفتم که بگیرمش زمن ترسان شد
در تاب شد از نخست و بر خود پیچید
پس خم زد و در زیر کله پنهان شد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۲
با ذوق لب تو باده گر می کوشد
میدانم بیقین که خون رز می جوشد
نی نی که خود از شرم لبت دختر رز
رنگ آوردست و رخ بکف می پوشد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۳
روی تو نقاب همچنان می پوشد
چون ابر که ماه آسمان می پوشد
چشمت ز کمان ابروان زیر نقاب
می اندازد تیر و کمان می پوشد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۴
سودای تو در چشم خرد ناخنه شد
دئل سوخته و مهر تو آتش زنه شد
زلف تو ز روی تو همی نشکیبد
زنگی دیدی که فتنه بر آینه شد