کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۵
زلف تو از آن باد که در سر دارد
جز بر گل لاله گام می نگذارد
در سایۀ رخسار تو چون جای گرفت
شاید که بآفتاب سر در نارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۶
خون گشته دلم با تو چنان خو داد
کاندوه ترا شادی جان پندارد
در چشم اگرش فرو گذارم یک دم
سر جز بستانۀ درت بر نارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۷
زلف تو که خون خلق ازو می بارد
گیرم دل عاشقان همی آزارد
باری کلهت بروچه دعوی داد؟
کز سایه بآفتاب می نگذارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۸
گر حلقۀ زلف تو کسی زبشمارد
در حال دلش بکفر ایمان آرد
زین سر که سر زلف درازت دارد
کس را بوصال روی تو نگذارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۹
آن ماه که چرخ بر رخش مهر آرد
نقاش ازل مثل رخش ننگارد
دی گفت زقامتم خجل گردد سرو
ای سرو ، مگو هیچ ، که قدش دارد؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۰
اشکیم ز اندازه برون می بارد
کم بود ازین سان که کنون می بارد
جابی برسد تنگی عالم دل
کز ابر دو چشمم همه خون می بارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۱
... که طاقت فراقت دارد ؟
دل کیست که برگ اشتیاقت دارد؟
... روی تو که بتواند ساخت ؟
با درد فراق تو که طاقت دارد؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۲
نرگس که دلش هوای ساغر دارد
بادی ز نشاط و لهو در سر دارد
در دست عصا زمدّد تر دارد
کوری بنشاطست مگر زر دارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۳
دل گرچه امید وصل کمتر دارد
اندوه ترا بناز در بر دارد
هرجا که رسد مردمک دیدۀ من
از شکر خیال تو زبان تر دارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۴
امروز ملالی بکمالم دارد
باور نکنی که بر چه حالم دارد
از هر چه بر اندیشۀ مردم گذرد
زان چیز وزعکس آن ملالم دارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۵
آن شاخ سمن که روی خندان دراد
می نتواند که سیم پنهان دارد
وان غنچۀ تنگ خولب آورده بهم
زر تعبیه در جامۀ خلقان دارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۶
لعل تو ز لطف صورت جان دارد
خطت صفت مهر سلیمان دارد
وین طرفه که با مهر سلیمان زلفت
دیویست که باد را بفرمان دارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۷
شاخ ارز شکوفه شکل پروین دارد
آن هم ز سرشک من غمگین دارد
از ناله من کوه بدان سنگ دلی
از لاله بدامن دل خونین دارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۸
گر دیدۀ نرگس نه سبل می دارد
بینایی او چرا خلل می دارد؟
بید ارنه سر خلاف دارد در باغ
از بهر چه گربه در بغل می دارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۹
شب گرچه ز روشنی جدایی دارد
او را دو طرف بروشنایی دارد
بیگانه ز حال دل منم ورنه دلم
دیریست که با تو آشنایی دارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۰
هر سال شکوفه سیم چندان بارد
کاندر همه کیسه یک درم نگذارد
گل زر ز برای آن همی گرد آرد
کو پیرهنی دریده عمری دارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۱
گفتم که چو مست شد مرا ناز آرد
گر بوسه زنم برایگان بگذارد
افسوس که همچو نرگس آن بینایی
مست است و هنوز چشم زر می دارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۲
چون رنگ رخ تو گل ببازار آرد
در شهر بسی شور پدیدار آرد
گر یاد قدت کنم بر سرو سهی
از شوق چو گلبن همه دل بار آرد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۳
عشق تو گرم چه غم فراوان آرد
نندیشم اگر هزار چندان آرد
یا کار غمت بسر برم مردانه
با عشق تو روز من بپایان آرد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۴
زلفت که دلم را بفغان می آرد
از دل سیهی مرا بجان می آرد
هر کجا که حدیثی ز درازی گویند
او سر ز فضولی بمیان می ارد