کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۵
دمی می رفتم مست و کش و خرّم و شاد
آن ماه دو هفته پیش من باز افتاد
گفتا که چه حالتست؟ گفتم فریاد
کان نوبت ما بقای سوگند تو باد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۶
وقتی که بتم گره بر آن زلف نهاد
از سختی بند بر قفا می افتاد
امروز بشکر آنکه بندش بگشاد
بر روی افتاد بوسه بر پایش داد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۷
از بس که سوی چمن برد بوی تو باد
وز بس که کند گل ز دور خار تو باد
تا لاجرم آزادی سر تا پایت
در دست و زبان سوسن و سرو افتاد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۸
پیوسته مرا چون تو بتی در بر باد
عیشم ز لب تو هر زمان خوشتر باد
با وصل چو نگار کار چو منی
زر می سازد که آفرین بر زر باد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۹
ای داده مرا جان و جوانی بر باد
دادم ز پی تو سوزیانی بر باد
در هر سخنی چو باد می آویزی
تا چون سخنم همی نشانی برباد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۰
خورشید غلام آن رخ مه وش باد
تیرستم ترا دلم ترکش باد
در خاک در تو مرد خوش خوش دل من
یا رب که دعا کرد؟ که خاکش خوش باد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۱
کس چون تو اسیر ریش بسیار مباد
برگردن هیچکس چنان بار مباد
باریش چنان کسی سروکار مباد
برریشستان کسی گرفتار مباد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۲
.... عشق تو فیروز مباد
جز جان من از عشق تو با سوزمباد
... ندیده بودیم روا
روزی که غمت نه بینم آنروز مباد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۳
بی روی توام صبر و دل و هوش مباد
بی یاد تو هر می که خورم نوش مباد
هرچند ترا زمن نمی آید یاد
هرگز غم تو مرا فراموش مباد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۴
پیوسته کمان دولتت بر زه باد
روز تو ز روز و شبت از شب به باد
تا عالم و آب و خاک بر جای بود
بر روی زمین حکم تو فرمان ده باد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۵
جام طربم زناگه از دست افتاد
کارم ز فرا ز چرخ در پست افتاد
در چشمۀ زندگانیم ماهی عمر
از پنجۀ روزگار در شست افتاد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۶
گل گرچه بطبع خوب و دمساز افتاد
معشوقۀ بلبل خوش آواز افتاد
پس خنده زنان آمد و چون روی تو دید
گریان گریان خجل خجل باز افتاد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۷
دل چون ز جهان عیش یکسو افتاد
در دام بلازان خم گیسو افتاد
تا با سر گیسوی تو هم زانو شد
چون گیسوی تو در پس زانو افتاد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۸
آن دل که بکام دل بدخواه افتاد
در چاه ز نخدان تو ناگاه افتاد
ار چه همه کس بچشم کس بچشم پرهیز کنند
بیچاره دلم بچشم در چاه افتاد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۹
ایّام جز از عشوۀ بسیار نداد
در دست کسی یک گل بی خار نداد
چون آخر کار جان بخواهد ستدن
پس هر چه زمانه داد انگار نداد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۰
یک روز فلک کار مرا ساز نداد
هرگز سوی من بخت خوش آواز نداد
یک شب نفسی از سر شادی نزدم
کآن روز بدست صد غمم باز نداد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۱
ساقی بر من چو جام روشن بنهاد
جانم بهوای خدمتش تن بنهاد
عقلم چو صراحی ار چه گرد نکش بود
حالی چو پیاله دید گردن بنهاد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۲
ذوقیست لب ترا که جان دریابد
رمزیست که جان عاشقان در یابد
اندر کمر تو معنیی باریکست
من بندۀ آن کم آن دریابد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۳
بی روی تو جز بخت نگون کی خسبد؟
بیدار بکارت اندرون کی خسبد؟
در ارزوی تو گر نخفتم چه عجب؟
خون گشت مرا دو چشم ، خون کی خسبد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۴
در بزم ملک زهره نواگر زیبد
خورشید شراب و ماه ساغر زیبد
گر صورت مملکت مصور گردد
رای ملک الملوکش افسر زیبد