کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۵
گر در دهن تو از فراخی سخنیست
آسوده ز گفت و گوی هر طعنه ز نیست
گر هست بچشم ما دهان تو بزرگ
ز آنست که آن دهان نه کوچک دهنیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶
در آرزوی روی چو روزت شب نیست
کین سوخته تا صبح دم اندر تب نیست
تو غرّه بدان مشو که گویاست لبم
کم از همه تن جان بجز اندر لب نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷
یک ذره هوای من مسکینت نیست
با ما نفسی ساختن آئینت نیست
در حسن سخن نمی رود آنت هست
دعوی وفا می کنی و اینت نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸
با روی تو این دیدۀ پرنم بدنیست
با خط تو آن طرۀ پر خم بدنیست
در باب جمال زلفت اصلیست بزرگ
وان اندک موص عارضی هم بد نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹
آن دل که بجز سوی غمت رهبر نیست
بی روی دلفروز توام در خور نیست
جان گرچه عزیزست ولی جانب او
از جانب رخسار تو نازک تر نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۰
بی روی تو غمگسار من جز غم نیست
یک لحظه دلم ز خویشتن خرّم نیست
گر نیست مرا دل طرب نیست عجب
کز بس غم دل مرا دل غم هم نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۱
امشب که نشان روز در عالم نیست
بالای شب از روز قیامت کم نیست
زلف تو نشاندست بدین روز مرا
ورنه شب من بدین درازی هم نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۲
در روی زمین هیچ کست دشمن نیست
کش منّت شمشیر تو بر گردن نیست
چون ساغر می جان بدهد از سر دست
خصم تو که چون کوزه سرش از تن نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۳
امشب که فراق را گذر بر من نیست
جز دست و یم قلادۀ گردن نیست
ای صبح ز بهر دل من دم در کش
انگار که امشبیت جان در تن نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۴
ای دل چو ترا ذوق لب جانان نیست
کم گوی حکایتی که دل با آن نیست
چون نای بتقلید حدیث لب یار
آنکس گوید که در لب او جان نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵
خون باد دل ارشاد بپیوند تو نیست
جان برخی اگر بر سر سوگند تو نیست
دشمن دارم کسی که در تو نگرد
من بندۀ انکسم که در بند تو نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶
گل خواست که چون رخش نکو باشد و نیست
چون دلبر من به رنگ و بو باشد و نیست
صد روی فراهم آورد هر سالی
باشد که یکی چو روی او باشد و نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۷
کس را ز غم تو با طرب کاری نیست
جز ناله مرا بروز و شب کاری نیست
مشغول بکار آب چشم تر ماست
چشم تو چنان مست عجب کاری نیست؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۸
چشم تو که کار او بازی نیست
در مملکت جمالش انبازی نیست
گفتند یکیست چشم تیر اندازش
باری دوم او بیک اندازی نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹
زین بیش گرم چه رای خاموشی نیست
خاموشم و هیچ جای خاموشی نیست
فریادرس ای خواجه درین غم که مرا
برگ سخن و نوای خاموشی نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۰
امشب که بجز یار مرا ساقی نیست
می نالم و ناله ام ز مشتاقی نیست
خود عادت بلبلست فریاد ارنی
بر غنچه ز دل نمودگی باقی نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۱
احدات زمانه را چوپایانی نیست
و احوال جهان را سر و سامانی نیست
چندین غم بیهوده بخود راه مده
کین مایةۀ عمر نیز چندانی نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۲
همچو نفس تو عمر فرسایی نیست
چون آرزوی تو باد پیمایی نیست
بر عمر بنای آرزو چند کنی؟
چون هیچ بنای عمر برجایی نیست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۳
ای در حق من وصل ترارایی ست
وی در ره من عزم تراپایی ست
خوی تو چو روزگار بادستی سخت
عهد تو چو پای عمر بر جایی ست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۴
بلبل نالان ز شاخ چون دلشدهایست
گریان ز برش ابر چو محنتزدهایست
گویند جهان خوش است ای مه چه خوشی؟
کز گریه و ناله همچو ماتمکدهایست