کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۵
از روی تو زلف پاره یی بگرفتست
هر حلقه ازو کناره یی بگرفتست
وان خال سیاه بر رخت پنداری
در پیکر مه ستاره یی بگرفتست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۶
ای آنکه زمانه کمترین بندۀ تست
خورشید غلام رای درخشنده تست
این زرّ پراگنده ز جودت همه جای
گرد امده ازجود پراگندۀ تست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۷ - فاجابه
خورشید غلام رای رخشندهٔ تست
هر کوست خداوند هنر بندهٔ تست
جویای کمالند بجان اهل هنر
و آنگاه بجان کمال جویندهٔ تست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۸
خون خوارۀ مهربان غمزه تست
مرد افگن و مست و ناتوان غمزۀ تست
بیمار که جان دهد فراوان هستند
بیمار که جان ستاند آن غمزۀ تست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۹
چون تیغ زند اجل سپرها هیچست
وین حشمت و جاه و مال وزرها هیچست
چندانکه بد و نیک جهان می بینم
نیکست که نیکست دگرها هیچست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۰
اشکم که ز خون این دل ناشادست
از بی آبی ز چشم من افتادست
مگذار که بر خاک درت می غلتد
آخر نه چنانکه هست مردم زادست؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۱
آتش که همه دلی ازو ناشادست
بنیاد سرافرازی او بر بادست
سوز دل من گرفت او را که چنین
در دست چو تو سنگ دلی افتادست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۲
گر مهرۀ ما از تو جدا افتادست
این نیز هم از طالع ما افتادست
داری لب و دندان و دهانی شیرین
تلخیّ زبانت از کجا افتادست؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۳
آن غنچۀ گل نگر چه چست افتادست
بر داشته آخر و نخست افتادست
دی روی چنان فراهم آورده دژم
و امروز چنین ز خنده ست افتادست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴
در پای تو دل گرچه زبون افتادست
در جستن وصل بین که چون افتادست
شمعم که مرا آب ز سر بگذشتست
وز تشنگیم زبان برون افتادست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵
هر کجا که ز مهرت نظری افتادست
سودازده یی بر گذری افتادست
در کوی وصال تو که آید؟ کآنجا
هر پای که در نهی سری افتادست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶
گر افتدم آن ماه شبی مست بدست
بسپارم جان خود بدو دست بدست
ور دامن یار نیست پیوست بدست
دانم که گریبان خود هست بدست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۷
عشق تو ز لطفها که با ما کردست
چشمم صدف لؤلؤ لالا کردست
وین مردمک چشم سیه کاسۀ من
در دور غم تو دل بدریا کردست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۸
اشکم که ز خون چو دردی شیره شدست
وز رفتن او دو چشم من خیره شدست
از دیدۀ بیچاره نمی باید دید
کین آب ز سر چشمۀ دل تیره شدست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۹
هر کجا که دلی هست ز غم فرسودست
کس نیست که از رنج جهان آسودست
گر بلبل محنت زده عاشق بودست
باری دل غنچه از چه خون آلودست؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۹۰
در عمر مرا با تو شبی خوش بودست
زان وقت هنوز چشم من نغنودست
باری بنده را طبیبی دانا
در خدمت تو شبی دگر فرمودست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۹۱
گر لاله بهجران تو خوشدل بودست
خون جگرش نگر که چون پالودست
بی روی تو غنچه خنده یی از دل زد
وان نیز بدولت تو خون آلودست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۹۲
از حلقۀ گوش تو دلم را خبرست
کین تندی طبعت همه از بهر زرست
از گوش تو خود قیاس می باید کرد
کانجا که زرست پاره یی نرم ترست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۹۳
در بند جهان کسی که او بیشترست
چون زلف تو آشفته و آسیمه سرست
چون چشم تو آن خوشست در عالم، کو
مستست چنان که از جهان بی خبرست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۹۴
تا تنگ دلم جای تو خوش پسرست
الحق ز خوشی دلم چو تنگ شکرست
جانا چو شکر ز تنگت ارنا گزرست
دردست من آی کز دلم تنگ ترست