گنجور

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

تا به کی باشد به بزم غیر یا در کوی دوست‌؟

دوست در پهلوی غیر و غیر در پهلوی دوست‌؟

تا که پیغامی برد از دوست سوی دوستان

زآنکه کس جز دشمن ما ره ندارد سوی دوست

دل ز خوی دوست نالد نی ز خوی آسمان

[...]

سحاب اصفهانی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۰۸ - حکایت زلیخا و ملاقات او یوسف علیه السلام را

 

دیده اش نی تا ببیند روی دوست

رخصتش نی تا گراید سوی دوست

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۴۴ - رجوع به باقی داستان حضرت خلیل الرحمن

 

دیدهایش محو راه کوی دوست

تا که می آید مگر از سوی دوست

ملا احمد نراقی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶

 

ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست

سر نهم در خط جانان جان دهم بر بوی دوست

من نشاطی را نمی‌جویم به جز اندوه عشق

من بهشتی را نمی‌خواهم به غیر از کوی دوست

کوثر من لعل ساقی جنت من روی یار

[...]

فروغی بسطامی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۱۹ - در شرح حال خود گوید

 

در او وصفها باشد از روی دوست

پریشان سخنها ز گیسوی دوست

بلند اقبال
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۰

 

همقطاران رفت ما ماندیم خاک کوی دوست

دیگران را کعبه مقصد بود ما را روی دوست

گفتم که جان به وصل دهم پیش روی دوست

تاری اگر به دست من افتد ز موی دوست

نیر تبریزی
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۴ - ایضاً در مدح شاه اولیا ارواح العالمین له الفدا

 

غیرت طوبی بود، قامت دلجوی دوست

رشک ریاض جنان، خاک سر کوی دوست

قید غلایق گسست، قوّت بازوی عشق

حجاب هستی به سوخت، تجلّی روی دوست

سلسلهٔ کائنات، جمله به رقصند و هست

[...]

محیط قمی
 

صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر دوم » بخش ۱۰ - در معنی‌ فنا

 

رفته‌ اندر شهر چین‌ِ موی دوست‌

خاک بر سر می‌ کند در کوی دوست‌

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره بقره » ۳۴- جذبه

 

میکشد او را پیاپی موی دوست

رفته رفته، رفت خواهد سوی دوست

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره بقره » ۸۰- جذبه

 

چون شود نو ماهشان ز ابروی دوست

دل فرستند از پی گیسوی دوست

صفی علیشاه
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

ما را دلیست بسته بزنجیر موی دوست

سودائی دیارم و سر گرم کوی دوست

وارستگان بسته و هشیار می پرست

مست و مقیدیم ز مینا و موی دوست

میخانه است خانه ما بی سبوی و جام

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

بسکه شدم سالها معتکف کوی دوست

کس ندهد امتیاز روی من از روی دوست

در حرم دلنواز از دل و جان بی نیاز

هست سر من بناز بر سر زانوی دوست

هندو و خورشید من هر دو بدار دلست

[...]

صفای اصفهانی
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۰ - اشکی چند بر افتراق هندیان

 

این جهان او را حریم کوی دوست

از قبای لاله گیرد بوی دوست

اقبال لاهوری
 

رهی معیری » منظومه‌ها » مریم سپید

 

سخن‌ها کند با من از روی دوست

ز گیسوی او بشنوم بوی دوست

رهی معیری
 
 
۱
۲
۳