ز غیرت عطش را فراموش کرد

شرار غمش رخنه در هوش کرد

زهر تیر چرخی پر آغوش کرد

زمانه زمین راز ره پوش کرد

از این می هرآنکس دمی نوش کرد

زهر چیز بودش فراموش کرد

چون مصطفی قدح ز کف دوست نوش کرد

اندرز پیر عشق بجان بند گوش کرد

زان باده ساغری بکف مرتضی نهاد

او را هم از شراب محبت خموش کرد

ساقی کوثر از می خمخانه بلا

[...]

چو آخان بیک این داستان گوش کرد

رگ از خون غیرت پر از جوش کرد

صبا همچو طفلم در آغوش کرد

ز ژاله، مرا گوهر گوش کرد