اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۰ - پند دادن اثرط گرشاسب را
نشاید زهی گاو دوشای و رز
که بکشی چو مانی تو در کار وارز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه
نگه کرد شاه آن یلی بال و برز
به کف کوه کوب اژدها سار گرز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۳ - رفتن گرشاسب به جنگ شاه لاقطه و دیدن شگفتی ها
میان در سپهدار چون کوه برز
پیاده دو دستی همی کوفت گرز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۴ - رزم گرشاسب با منهراس
همی گشت بر گرد آن کوه برز
به بازو کمان و به کف تیغ و گرز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۹ - برون آوردن شاه قیروان لشگر به جنگ
اگر تنت دریاست ور کوه برز
بسوزم به تیغ و بدرم به گرز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۹ - پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب
مرا داد یزدان کنون فر و برز
ازاو بستدم تاج شاهی به گرز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۲ - رفتن نریمان به شهر فغنشور
چو آمد بر تیغ کهسار و برز
بزد نعره ای تند و بفراخت گرز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۴ - داستان قباد کاوه
همی گفت کاو چون گرد زور و برز
ز من به بود گاه شمشیر و گرز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۷ - جنگ دیگر گرشاسب با شاه طنجه
فراوان ز هر شهر و هر بوم و مرز
نشاند اندرو مردم کشت ورز
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت اول
کمند کیان و من و تیغ و گرز
بگیرم ببندم به البرز برز
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۲ - گفتگو کردن فرامرز با گردان ایران (و) پا سخ دادن نوشاد
همه سبز و خرم زمین کشت و ورز
چه بینی چه دیده همه روی مرز
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۹ - نامه افراسیاب به سوی طورگ و فرستادن شیر مرد
به گردن برآورد پولاد گرز
چنان بر سرش زد ز بالای برز
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۱ - بازگشتن فرامرز و کمین گشادن لشکر برو
هر آنگه که ایشان ز بالای برز
فرو ریختندی زآورد گرز
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۹ - گذشتن فرامرز از آب و رزم کردن با مهارک
برآهیخت هندو ازین گونه گرز
فروهشت چون گرز بالای برز
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۸ - رفتن فرامرز به جزیره فراسنگ و جنگ کردن با شاه جزیره
سپهبد چو آن دید برداشت گرز
برانگیخت آن تند بالای برز
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۱ - کشتن فرامرز،دیو سیاه
نشست از بر تند بالای برز
پر از کین به گردن برآورد گرز
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۲ - پیدا شدن نقابدار سیه پوش و رزم او با نقابدار زرد پوش گوید
فکندند نیزه ربودند گرز
نمودند آن هر دو آن بال و برز
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۹ - رفتن شهریار به پای قلعه سراندیب گوید
به نزدیک در شد بر آورد گرز
که بنماید از کین یکی یال و برز
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۶ - رسیدن شهریار به بیشه پنجم و رزم او با شیران گوید
سر نره شیران بکوبم بگرز
چه کو بند آهنگران میخ برز
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۹ - رسیدن شهریار به بیشه هشتم و جنگ او با بوزینگان گوید
سپهبد بزد دست برداشت گرز
درآمد بکین و برافراشت برز