گنجور

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۸۶ - مجمع‌الاهواء

 

گلستان شد جهان از عکس رویش

بهر جا تافت رخسار نکویش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۲۳ - مفرج الاحزان و مفرج‌الکروب

 

فزون خواهد ز قدر قسمت خویش

از آن دایم بود در حزن و تشویش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۳۸ - الموت

 

نیابی سر اینمعنی که درویش

ندارد چون ز جور خلق تشویش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۳۸ - الموت

 

بود مر موت ابیض جوع درویش

رجوعش نیست هرگز ضعف و تشویش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۳۹ - المیزان

 

دگر تمییز هر ترکی ز درویش

که این از رستگی بد یا ز تشویش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۹۲ - وجهه جمیع العابدین

 

غرض روئی نباشد جز بسویش

دلی هم بی‌نشان از جستجویش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۲۱ - یوم الجمعه

 

تو را گویم کلامی بی زتشویش

جهان یکسر بود دیوان درویش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر دوم » بخش ۴۳ - رجوع به‌ حکایت‌ زعفر جنی‌ و جنیان

 

وآدم ار بیرون رود از حد خویش‌

از سعادت‌ بهره ای نبود جویش‌

صفی علیشاه
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۸ - بیان واقعه دیر راهب

 

بر دل راهب دگر طاقت نماند از گفتگویش

زد بسر دست عزا بنهاد روی خود برویش

کرد روی خویشتن را سرخ از خون گلویش

از ادب زد بوسه بر پمرده لبهای نکویش

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۶ - سئوال از ملک الموت

 

نه مونسی که شود رازدار و دلجویش

نه همدمی که دهد دل به مرحمت سویش

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۳ - در وفات حضرت یوسف(ع)

 

که تا به خواهش دل سیر بنگرم رویش

گل وداع بچینم ز روی نیکویش

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۹ - نازل شدن ملک حضور فخر کائنات

 

کشید دست گهی بر سلاسل مویش

گهی چو سیب بهشتی نمودهی بویش

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۳ - در بیان اسیری ابی‌العاص در مکه

 

فکنده کعب نی آن بی‌حیا به بازویش

به خاک داد مقام و فکند بر رویش

صامت بروجردی
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «بستان ماتم» » شمارهٔ ۱

 

مرا مگذار در دل جز خویش

تن آسایی ده از هر رنج و تشویش

الهامی کرمانشاهی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۸ - جواب

 

مر امن دانی و من رسته از خویش

من از خود رسته سلطانم تو درویش

صفای اصفهانی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵ - نگران روی او

 

چنان سدّی ز چین بسته است آن زلفین گیسویش

که یأجوج نگه را نیست ره در کشور رویش

نگردد تا سپاه خط تمامی جمع، ممکن نیست

خلاص اسکندر دل از عقابین دو ابرویش

رُخش گوئی بهشت است و دهان کوثر قدش طوبی

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷۹

 

ای غمزه تو چو گرگ و چشم تو چو میش

میشت نکند ز چنگ گرگان تشویش

این بره چو گوسفند اسمعیل است

کامد به خلیل فدیه کودک خویش

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری

 

پس زمال و طعام و کسوت خویش

کرد باید نیاز بر درویش

ادیب الممالک
 
 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶