حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۱
بهار و عید میآید که عالم را بیاراید
ولیکن بلبل دل را نسیم یار میآید
دلی کز هجر گل روئی چو لاله داغها دارد
شمیم وصل اگر نبود ز باغ و روضه نگشاید
اگر بی دوست جنت را بصد زینت بیارایند
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۲
دوست چون خواهد که عاشق هر نفس زاری کند
خانمانش سوزد و میل دل آزاری کند
ساختن باید بسوز عشق آن یاری که او
کو بسوزد آشکارا در نهان یاری کند
کی توان برداشتن بار بلای عشق را
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۳
عجب که درد مرا هیچکس دوا سازد
مگر که چاره بیچارگان خدا سازد
دلم بدرد و بلا انس کرده است چنانک
ز عافیت بگریزد بابتلا سازد
بکیش عشق دلش زنده ابد باشد
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۴
مه گلچهره من چون ز سفر بازآید
من دلسوخته را نور بصر باز آید
دارم امید که ناگه ز شفاخانه غیب
مرهم سینه این خسته جگر بازآید
من دیوانه ز زنجیر بلا باز رهم
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۵
نفخه سنبل گلچهره من میآید
یا نسیم سحر از سوی چمن میآید
به سوی بلبل بیوصل و نوا فصل بهار
نفخات گل صد برگ سمن میآید
میرسد یوسف گمگشته یعقوب حزین
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۶
نگار سرو قد گلعذار من آمد
قرار جان و دل بیقرار من آمد
مرا ز طعنه خلق و ز جور دور فلک
چه غم کنون که بت غمگسار من آمد
مهی که از بر من رفته بود چندی وقت
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۷
کسی که شیفته روی آن صنم باشد
ز طعن و سرزنش دشمنش چه غم باشد
برای دیدن دیدار دوست از دشمن
توان کشیدن اگر صد هزار الم باشد
بهیچ رو ز در او نمیروم باری
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۸
علاج عاشق مسکین حبیب میداند
که داروی دل غمگین طبیب میداند
غریب نیست اگر حال ما نمیدانی
که حال زار غریبان غریب میداند
غمی که میکشم از درد دوست میدانم
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۹
یک لحظه مرا بی رخت آرام نباشد
دل را بجز از لعل لبت کام نباشد
هیهات که من با تو توانم که نشینم
چون سوی توام زهره پیغام نباشد
در صحبت ما زاهد افسرده نگنجد
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۰
سلطان نگر که پرسش درویش میکند
اظهار لطف و مرحمت خویش میکند
داروی درد سینه رنجور میدهد
تدبیر مرهم جگر ریش میکند
نی گوش بر حدیث بدآموز مینهد
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۱
دردا که دوست هیچ رعایت نمیکند
مردیم از عتاب و عنایت نمیکند
قربان تیر دشمن بدکیش گشتهام
این جور بین که دوست حمایت نمیکند
از دست هجر دیده غمدیده آنچه دید
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۲
دلبر برفت و درد دلم را دوا نکرد
آن شوخ بین که بر من مسکین چهها نکرد
زان نور چشم چشم وفا داشتم دریغ
کز عین مردمی نظری سوی ما نکرد
گفتم هزار حاجت جانم روا کند
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۳
نظر کنید که آن شهسوار میگذرد
قرار جان من بیقرار میگذرد
اگر نه قصد هلاک منش بود در دل
چنین کرشمهکنان بر چه کار میگذرد؟
دریغ صید نزارم از آن به زاری زار
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۴
اگر طریقه تو جمله ناز خواهد بود
وظیفه من شیدا نیاز خواهد بود
مرا چه دیده بروی تو باز شد در دل
بغیرت از سر غیرت فراز خواهد بود
چراغ مجلس هر کس مشو وگرنه چو شمع
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۵
خرم دل آن کس که تمنای تو دارد
شادی کسی کو غم سودای تو دارد
تا حشر بود سجده گه اهل محبت
جائی که نشانی ز کف پای تو دارد
شاید که ز خورشید فلک دیده بدوزد
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۶
چون شب و روز مرا از تو عنایت باشد
من و ترک غم عشق این چه حکایت باشد
چون ز سر تا بقدم لطفی و جانی و کرم
حاش لله که مرا از تو شکایت باشد
طالب وصل نیم بنده فرمان توام
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۷
دوش از جمال دوست شبم روز گشته بود
کان آفتاب شمع شب افروز گشته بود
اقبال بود همنفس و بخت گشته یار
یاری دهنده طالع فیروز گشته بود
در هر طرف شکفته گلی سرو قامتی
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۸
سلام من سوی آن شاه سرفراز برید
پیام من بر آن ماه دلنواز برید
بنازنین جهانی نیازمندی ما
از این شکسته مهجور پر نیاز برید
ببارگاه سلاطین پناه معشوقی
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۹
دل همیشه تکیه بر فضل الهی میکند
جان گدای او شده است و پادشاهی میکند
هرکه از مستی جام عشق ملک جم نخواست
سلطنت از اوج مه تا پشت ماهی میکند
غره شاهی مشو درویش این درگاه باش
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۰
رندان که مقیمان خرابات الستند
از غمزه ساقی همه آشفته و مستند
برخاسته اند از سر مستی بارادت
زانروز که در میکده عشق نشستند
تا چشم بنظاره آن یار گشادند
[...]