چون ز بهرام گور با پدرش

باز گفتند منهیان خبرش

که به سرپنجه شیرگیر شده‌ست

شیرِ برنا و گرگ ِ پیر شده‌ست

شیر با او چو سگ بوَد به نبرد

[...]

بس کن ای جادو‌ی سخن پیوند

سخن رفته چند گویی چند‌؟

چون گل از کام خود بر‌آر نفس

کام تو عطر‌سای کام تو بس

آن‌چنان رفت عهد من ز نخست

[...]

اول نامه بوَد نام خدای

گمرهان را به فضل راهنما‌ی

کردگار بلندی و پستی

نیستی یافته بدو هستی

ز آدمی تا به جمله جانوران

[...]

چونکه خواننده خواند نامه تمام

جوش آتش برآمد از بهرام

باز خود را به صد توانایی

داد چون زیرکان شکیبایی

با چنان گرمی‌یی نکرد شتاب

[...]

بامدادان که صبح زرین تاج

کرسی از زر نهاد و تخت از عاج

کار‌دار‌ان و کار‌فرمایان

هم قوی‌دست و هم قوی‌رایان

از عرب تا عجم سوار شدند

[...]

طالع تخت و پادشاهی او

فرخ آمد ز نیک‌خواهی او

پیش از آن راصد ستاره‌شناس

از پی بخت بود داشته پاس

اسدی بود کرده طالع تخت

[...]

شاه روزی شکار کرد پسند

در بیابان پست و کوه بلند

اشقر گور سم به صحرا تاخت

شور می‌کرد و گور می‌انداخت

مشتری را ز قوس باشد جای

[...]

شاه بهرام روزی از سر تخت

برد سوی شکار صحرا رخت

پیشتر ز‌آنکه رفت و صید انداخت

صید بین تا چگونه صیدش ساخت

چون بر آن دِه گذشت کان سرهنگ

[...]

چون برآمد ز ماه تا ماهی

نام بهرام در شهنشاهی

دل قوی شد بزرگوار‌ان را

زنده شد نام نامدار‌ان را

زرد‌گوشان به گوشه‌ها مردند

[...]

روزی از طالع مبارک بخت

رفت بهرام‌ گور بر سر تخت

هرکجا شاه و شهریاری بود

تاج بخشی و تاجداری بود

همه در زیر تخت پایهٔ شاه

[...]

شه به ناز و نشاط شد مشغول

کز ده و گیر گشته بود ملول

کار هریک چنانکه بود به ساخت

پس به تدبیر کار خود پرداخت

به فراغت به کام دل بنشست

[...]

روزی از صبح فتح نورانی

آسمان بر گشاده پیشانی

فرخ و روشن و جهان افروز

خنک آن روز‌! یاد باد آن روز‌!

شه به خوبی چو روی دلبند‌ان

[...]

چونکه بهرام شد نشاط‌پرست

دیده در نقشِ هفت پیکر بست

روز شنبه ز دیر شمّاسی

خیمه زد در سواد عبّاسی

سوی گنبد‌سرای غالیه‌فام

[...]

چو گریبان کوه و دامن دشت

از ترازوی صبح پر زر گشت

روز یکشنبه آن چراغ جهان

زیر زر شد چو آفتاب نهان

جام زر بر گرفت چون جمشید

[...]

چونکه روز دوشنبه آمد شاه

چتر سرسبز برکشید به ماه

شد برافروخته چو سبز چراغ

سبز در سبز چون فرشته باغ

رخت را سوی سبز گنبد برد

[...]

روزی از روزهای دیماهی

چون شبِ تیر مه به کوتاهی

از دگر روز هفته آن به بود

ناف هفته مگر سه‌شنبه بود

روز بهرام و رنگ بهرامی

[...]

چارشنبه که از شکوفه مهر

گشت پیروزه‌گون سواد سپهر

شاه را شد ز عالم افروزی

جامه پیروزه‌گون ز پیروزی

شد به پیروزه گنبد از سر ناز

[...]

روز پنجشنبه است روزی خوب

وز سعادت به مشتری منسوب

چون دم صبح گشت نافه‌گشای

عود را سوخت خاک صندل‌سای

بر نمودار خاک صندل فام

[...]

روز آدینه کاین مقرنس بید

خانه را کرد از آفتاب سپید

شاه با زیور سپید به‌ناز

شد سوی گنبد سپید فراز

زهره بر برج پنجم اقلیمش

[...]

چون به تثلیث مشتری و زحل

شاه انجم ز حوت شد به حمل

سبزه خضر وش جوانی یافت

چشمهٔ آب زندگانی یافت

ناف هر چشمه رود نیلی شد

[...]