گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

اهلی که هزار بلبل از وی خجل است

او نیز چو دیگر همین آب و گل است

زر شد مس او از نظر اهل دلان

اکسیر سعادت نظر اهل دل است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

عاشق که غمی در دل آگاه ویست

سوزی دگر اندر نفس و آه ویست

با ناخوشیم چو خاطر دوست خوشست

من نیز خوشم بهرچه دلخواه ویست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

جز محنت و غصه حاصل دنیا چیست

حال بدو نیک این جهان پیدا نیست

کاش این دو سه روز هم نمیبود کسی

کاین زندگی ارزنده این غوغا نیست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

عالم که چو چشم باز کردی هیچست

هر کار کزو بساز کردی هیچست

چون صورت آینه تماشاش خوشست

گر دست طمع دراز کردی هیچست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

شهدی همه نیش است و در او نوش کم است

بگذار که با وجود هستی عدم است

شهدی که تو چون مگس بر او شیفته یی

چون نیک در او فرو روی زهر غم است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

این عالم بی وفا ندانیم که چیست

کز وی دل کس چنانکه میخواست نزیست

چشمی که به بدمهری عالم نگریست

چون چشمه بهایهای بر خود بگریست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

امروز که دوران فلکت با تو نکوست

هشدار که دشمنیست در صورت دوست

چون روز طرب درآید این ساغر چرخ

بینی که چه خورده های الماس دروست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

تا کی زغمت دو دیده تر خواهد گشت

بدحالیم از چرخ بتر خواهد گشت

اهلی چو فلک بعکس کامت گردد

روزی که دهد کام تو بر خواهد گشت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

ای میوه سر درختی باغ بهشت

قد چو نهال تو درین باغ که کشت؟

گردون که بحسن صد هزارش یادست

تا روی تو دید جمله از دست بهشت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

هر چند که عاشقی دل افکارتر است

کار دل او ز عشق دشوار تر است

در جمجمه طریق عشق آنکه فتاد

هر چند که میرود گرفتار تر است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

عمرم که بگفتگو درین خانه گذشت

یکچند بوصف چشم مستانه گذشت

یکچند بذکر جام و پیمانه گذشت

القصه شب عمر بافسانه گذشت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

زینگونه که عمر من درویش گذشت

ضایع همه عمر من کم و بیش گذشت

این نیز که مانده گر منم صاحب عمر

ضایعتر از آن رود که از پیش گذشت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

در مذهب عاشقان که رمزی دگرست

مشنو که چو من نامه سیاهی دگرست

طاعت به ریا کنم نه از بهر خدا

فریاد که طاعتم گناهی دگرست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

باز آ که نماند بی توام تاب حیات

بی وصل تو تلخست شکر خواب حیات

باز آی و بکش که بی تو در مشرب من

زهر اجل است خوشتر از آب حیات

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

ما صاف دلیم و کار دشمن دغلیست

هر بد که کند چاره ما کم محلیست

در مهر تو دشمنم رقیب از ازلست

مهر از ازلست و دشمنی هم ازلیست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

یارب تو شکسته مرا ساز درست

و انجام شکسته کن چو آغاز درست

دوری نبود ز کارگاه کرمت

گر شیشه شکسته یی شود باز درست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

از جام کرم قسمت هر کس دوریست

وین درخور مشرب ار نباشد جوریست

موسی صفت از معرف حق همه را

طوریست ولیک طور هر کس طوریست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

مجنون چه اگر تشنه بحسن لیلی است

لیلی بمثل قطره و مجنون سیلی است

یونس بدرون ماهی اندر صورت

ماهی بدرون یونس اندر معنی است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

گر آدم و گر فرشته گر دیو و پری است

حسن تو ز روی جمله در جلوه گری است

بیگانه و خویشند درین خانه یکی

هر کس که یکی دو بیند از کج نظری است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

عارف بجز از عارف آگاه کجاست

هر بوالهوسی رهبر این راه کجاست

از هستی خود چه گم شود عاشق فرد

یابد که مقام « لی مع الله » کجاست

اهلی شیرازی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۳۲